قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

ای رب به تو میگویم...

 

تو را من دوست میدارم 

به اندازه ی دنیا 

وتو خود سرور؛ سالار  وبی همتا 

چه گویم من زوصف حال تو 

که خود ندارم لحظه ای من ارامِ تو 

به عظمت لا یتناهیت مینگرم 

اشک میشود سراسر اسمان و بارانِ تو 

وه چه وا مانده ام حیران وسرگشته 

مشتاق مه روی دیدار تو 

ای رب کمکم کن تا بیابم تو را 

منی که اینگونه پریشان تو 

به هر جا مینگرم وهر جا پا می نهم 

جای جایِ پایِ تو 

یارب مرا به طریقتِ طیر ببر 

به الی لقایِ تو 

نظرات 25 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:06 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:
ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت:
ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:
ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.

منبع: کتاب کوچه؛ احمد شاملو

رضا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام بزرگوار

بارها و بارها خواستم آدرست را ذخیره کنم
اما بلاگ اسکای خیلی مشکل داره و تا حالا موفق نشدم.
اگه میتونستم آدرست را نگه دارم مطمئنا" هر روز بهت سر میزدم.
همه مواردی که گفتید میتونه دلیل باشه
البته دلیل نه بهتره بگیم توجیهی برای یک رفتار بد.
اما تصور میکنم باید پای حرفهای اونا هم نشست
شاید چیزی برای گفتن وجود داشته باشه.

مستانه یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:34 ب.ظ http://varesh67.blogfa.com/

با درود فراوان
به دنیای مجازی خوش اومدی !!!!
این پستت رو خیلی دوست می داشتم... گرچه بعضی قسمتهاش کلمات عربی بود که خوب نفهمیدم ...
اسم وبت رو دوست می دارم
تصویر پروفایلت هم که دیگه نگو ......... خیلی قشنگه ...
و یه چیز دیگه !!!!!!
خیلی تندتند پست نذار...
بذار همه از نوشته های قشنگت دیدن کنن و نظر بدن ...
و حتماً همه رو به وب قشنگت دعوت کن !!!
برقرار باشی دوست خوبم ///

مستانه یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ http://varesh67.blogfa.com/

با درود فراوان
به دنیای مجازی خوش اومدی !!!!
این پستت رو خیلی دوست می داشتم... گرچه بعضی قسمتهاش کلمات عربی بود که خوب نفهمیدم ...
اسم وبت رو دوست می دارم
تصویر پروفایلت هم که دیگه نگو ......... خیلی قشنگه ...
و یه چیز دیگه !!!!!!
خیلی تندتند پست نذار...
بذار همه از نوشته های قشنگت دیدن کنن و نظر بدن ...
و حتماً همه رو به وب قشنگت دعوت کن !!!
برقرار باشی دوست خوبم ///

رضا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام

روزتون خوش
کامنتهایی که من براتون میفرستم نمیمونه یا اونایی که شما ارسال میکنید.
نباید اینطور باشه
چون تاییدیه هم میده که ارسال شد.

رضا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com


چشم میفرستم
اما اشمال از نت و بلاگفاست
چون بعضی از وبها برای منم باز نمیشه
از فیلتر شکن استفاده میکنم.
و یا باید چند بار زد تا باز بشه.

رضا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com


حـق تقـدم در راننـدگی ... (شعر طنز)

اگــــه یـه روز رفتی یــه جــــای دنیــــا
واسه خـودت ماشین خریدی اونجــــــا

یه چی بخر شبیه پیکـــــان بــــــــاشه
صندلیاش مدل جـــــوانـــــان بــــــاشه

وقتی کـــه پشت فـرمونش نشستـی
خواستی بفهمن کـه کجایی هستـی

اوّل کــــــــــار واســــــــه جـــلو پنجـره
یــــــه نعل اسب عــــالی یـــــادت نـره

یـــه وخ خیــــال نکن حـــاجیت جــواده
اون ورِ دنیـــــــــا بــد نظـــر زیـــــــــاده

تسبـیــــحتــو بـــپـیـــچ بدور شصــتـت
موبـــایلــــتم در آر بگیـــر تـــو دستــت

رعــــــــــــــــایت حــق تقــــدم بــــــده
گـــــــــازو بــگیر به هچکی ام راه نـــده

بـا هر کی خواس جلــــو بیفته لـج کن
برو جلوش فرمــونــــو فوری کـــج کـن

یـه دفـه مثــل اسـب وحشی رم کـــن
روی تـمــــــوم آدمـــــــا رو کـــم کـــن

همیشه دوبلـه واستـا راهـو ســـد کن
افسر اگــــــه نبــود چراغـــــــو رد کـن

سبقتو هر جور کــه دلـت خواس بگیـر
از چپ اگــــه مشکــــله از راس بگـیــر

تـــــا می بیـنی راه نمیـرن جمـــــاعت
لایی بکش بــــــرو بــا انـــد ســــرعت

نذار کسی تـــــــورو معـــطـل کنـــــــه
هیچکی نباید بـــا تـــو کـل کــل کنــــه

پشت چـــراغ اگه جلوت واســـــــتـادن
چــراغ که سبــز شد یــهو بـــــوق بـزن

تمــــــــوم آدمــــا بــــه جـــز تــــو خُـلن
نمیــــــــدونن چـــــــراغ چـــــیه مُنگُـلن

همه به جــز تو دست و پـــــــا چُلُـفتن
بـــــوق نـــزنی مـمـکــــنه راه نیــــفتن

راستی کــــــــمربنـــدتـو هــیچوخ نبـند
محل نده بـــــــــه این چیــزای چـــــرنـد

هر کی کمر بندشو بسته هــــــــو کـن
خودت فقـــط روی شکـم ولـــــــــو کـن

همینجوری کـــــه پشت رل نشـستی
بذار هـمه خیــــــــال کنن کــــه بستی

گشنه شدی یه مــــوقه پشــت فرمون
یــه چی بذار تــــــــــو دهنت بلمبــــون

دستــتو بیـــرون ببـــــــــــر از پنجـــــره
هر چقد آشغال داری شـــــوت کن بره

تخـمه اگـــه خوردی لُپاتـــــــــو پُف کن
پوستشو تـا هر جـــا که میره تُــف کن

نیلو.. دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ http://niloofar-yeganeh.blogfa.com

تو را من دوست میدارم

به اندازه ی دنیا

وتو خود سرور؛ سالار وبی همتا

چه گویم من زوصف حال تو

که خود ندارم لحظه ای من ارامِ تو

بسیار زیبا بود...
سلام دوست عزیز ممنونم از حضور و نظر قشنگتون

وبتون واقعا زیباست خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم اگر مایل بودید من رو با اسم نیلوفر آبی لینک کنید و با اجازتون من هم لینکتون می کنم...

مستانه دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ http://varesh67.blogfa.com/


با درود دوست خوبم
مرسی از حضورت عزیزم
نمی دونم چرا نیستن... فقط واسه شما نیست. کامنتهای چند تا دیگه از دوستام هم پاک شده
نمی دونم چرررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! [عصبانی]
[گل]

پیام آورعشق دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://pcav.blogfa.com

سلام..ممنون ازحضورتون دروبلاگمون..بله ماهم طرفداربچه هاییم بخاطراینکه همین خداییکه شما تواین پستتون دنبالش هستین توتک تک وجود این بچه ها وجودداره اونم بانام پاکی وراستی وصداقت
بچه ها هیچی هیچی جزعشق درونشون جوشش نداره
وخدا هم یعنی عشق
پس خدا زیادهم ازما دورنیست
این ماییم که ازش دورمیشیم..البته فقط وقتی که ازخالص بودن به طرف ناخالصی قدم برداریم...
پیروزباشین.

رضا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام

روزتون خوش
چرا کامننتهای شما هم میاد
البته گاهی وقتها میزنه درج متن تبلیغاتی ممنوع
اونوقت کامنتتون نمیرسه
اما اگه بزنه ارسال شد
حتما" رسیده

رضا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

راستی توی کامنت قبلی آدرس میلم هم گذاشتم
رسید دستت؟

رضا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام

باور کن خیلی تلاش میکنم
اما روی آدرست ارور میده
حالا باز تلاش میکنم ببینم میتونم ذخیره تون کنم یا نه.

رضا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

اگه خدا بخواد موفق شدم

-:¦:- دریا -:¦:- سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:34 ب.ظ http://mohammadi-r.persianblog.ir

آدم خوب قصه های من!!
دلتنگت شده ام،حجمش را میخواهی؟؟؟
خدا را تصور کن......

-:¦:- دریا -:¦:- سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 ب.ظ http://mohammadi-r.persianblog.ir

بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .


نـگـاهـم نـڪـنـنـد ...


بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم


سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !


نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .


نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . .

میترسم دوباره دیونه بشم.............

-:¦:- دریا -:¦:- سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 ب.ظ http://mohammadi-r.persianblog.ir

سلام دوست خوبم
موافقم
لینک شدی

شما هم که منو لینک کردی
اگه ممکنه به اسم جشمهایش لینک کنید
ممنون

رضا چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

نکاتی که باید همگی رعلیت کنیم.

ایرانی‌ها قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند و تا بیست بشمرند. به خصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستند.

هر خانواده‌ی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد

هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند … حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی!

رانندگان به جای فاصله‌ی بین شلوار و جوراب دختری در آن طرف خیابان به داشبورد جلوی چشمشان نگاه کنند و سرعت از پنجاه کیلومتر در هیچ شرایطی تجاوز نکند.

همه به خودشان تلقین کنند که این کسی که می‌خواهیم کلاهش را برداریم تا شب برای عزیزمان هدیه ببریم ، خودش عزیزِ یک نفرِ دیگر است.

بفهمیم که زرنگی ضایع کردن حق دیگران نیست بلکه ، رعایت حقوق دیگران ، رسیدن به حقوق خودمان است؛ هر کس به اندازه ما حق دارد و وقتش با ارزش است

بفهمیم که اگر صاحب یک بوتیک هستیم شغل ما بوتیک‌دار است یا اگر راننده تاکسی هستیم شغل ما راننده است . نه اینکه همه دزد و کلاهبردار باشیم و از شغلمان فقط برای راهی به رسیدن به کلاهبرداری استفاده کنیم!به شغلمان احترام بگذاریم و بگذاریم دزدی فقط برای کسی باشد که شغلش فقط دزدی است!!

مردهای ایرانی یک بار برای همیشه قبول کنند که زنها ، جزو املاکشان نیستند و خودشان عقل دارند. عشق و رابطه و آشنایی هم بازی برد و باخت و فتح قلمرو دیگران نیست!

مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند!! و زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند چون به معنای … نیست!

ورزشکاران ما بعد از باخت به رقیب تبریک بگویند (مثل ژاپنی‌ها) و دهانشان را تا نیم ساعت بعد از هر باخت یا برد ببندند! خلاصه این که ظرفیت برد دیگران و شکست خودمان را به دست بیاوریم؛ سعی کنیم جدا از برد یا باخت، باارزش بشویم!

تمرین کنیم که میانبری که ممکن است ذره‌ای کسی را دلخور کند، مصداق بارز دزدی است؛ میانبر نزنیم!

این آخری از همه سخت‌تر است و اینکه دروغ نگوییم!!
همانطور که فکر می‌کنیم عمل کنیم . فراموش نکنیم ریا که اکنون عادت و عرف جامعه شده است درواقع یک بیماری اجتماعی و از آسیب شناسی بسیار جدی برخوردار است.

سلام اقا رضا مرسی از حضور گرمت واقعا یک دنیا ممنون
متنهای بسیار جذاب.جالب.با دانستنیهای زیاد میفرستی برام مرسی از حضورت

مستانه چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ق.ظ http://varesh67.blogfa.com/

چشم براه

روزها رفت و نیاورد کس از تو خبری

نه پرستو نه کبوتر و نه پیغام بری



به امیدی که رساند به من از توخبری

چشم و دل دوخته ام بر لب هر رهگذری

چه بگویم که پس از تو چه فراوان خوردم

غم دلها، که نخوردی و از آن، بی خبری



سر به زیرم نه از آنروی که افتاده شدم

بل از آنروی که از ّرد تو جویم اثری



مانده ام چشم براه تو در آغوش خزان

تا مگر باد رساند به من از تو خبری



در هراسم پس ازین فاصله، وصلی نبرم

نبرم عاقبت از صبر و سکوتم ثمری



با دلم عهد نبستم که ز یادت ببرم

تو چنان باش که این نکته ز یادت نبری

حمیدرضا مشایخی[گل]

سلام مستانه جونم.
بسیار عالیییییییییییییییییییییییی
مرسیییییییییییییییییییییییییییییی
خیلی قشنگ بود ممنونم از حضورت

روزگار ما چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ

چه شده دیر به دیر سر میزنی به وبلاگت.
میخوای بازدید بیشتر داشته باشه

رضا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com


چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود

شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود

رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم

چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو

دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی

من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر

چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای

مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود

چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال

اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم

باشماق پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ق.ظ

پیامبر اعظم ( ٌص )
ایمان شما چون لباسی که به تن دارید کهنه می شود
از خدا بخواهید که ایمان را در دل شما تازه کند
کانون قرآن و عترت

نیلو.. پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://niloofar-yeganeh.blogfa.com

این روزها بیشتر از هر زمانی دوست دارم خودم باشم...
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم و نه هراس از دست دادن را...
هرکس مرا میخواهد به خاطر خودم بخواهد...
دلم هوای خودم را کرده است ...

آپم دوستم

دریا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:54 ب.ظ http://mohammadi-r.persianblog.ir

×انتظار لحن خیس انسان هایی است×
×که زندگیشان بوی تنـــ ـهـ ـایی می دهد×

خوشحال میشم سر بزنی

دریا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://mohammadi-r.persianblog.ir

مرسی از تبریکت عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد