قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

دلم طوافه ی نامت.....

 

 

دلم طوافه ی نامت...


سر به سوی آسمانت دست من سویت دراز

هر دمی با آب دیده میکنم رو به نماز

وز فلک بانگی نهان دارمو فریادی جرس

من که شرمسارم ز درگاه تو دارم سوز و ساز


فتح باب رحمتش را بر من مسکین گشود

هر دم از چشم خودم گیرم وضویم در نماز

آتشی از سوز دل در عمق من شعله کشید

چون که گوید منزل آخر خود را تو بساز


من به بوسه مینهم نام تو را بر دل خود

هر دمی نامت کنم طواف صد راز و نیاز

هر که را دشمن شود وز دل من در ره وصل

میکنم نفرینی از دل بنده ی اهریمناز


اشک شوقم از سر حکمت رب آید به بار

دود آهم مر بگیرد کوی ره آن جان گداز

اهل دل باشی و نورش چون فلک در دل تو

غسل خود با آب چشمت گر بگیری هرنماز


بانوی قلم

نظرات 4 + ارسال نظر
باشماق سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:16 ق.ظ

بسیار عالی
شعر عارفانه ی زیبایی بود
موفق باشید

سپاااااااس برادرم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:20 ق.ظ

گونه شاعر شوم؟؟؟

شاید این سوالی است که گاهی بعضی از انسانها از خود می پرسند.و البته در پاسخ دادن به آن عاجز می مانند.آیا شاعران،شاعر متولد شده اند؟و یا به مرور زمان چونان نهالی که با آبیاری پربار می شود،رشد کرده اند؟آیا شعر گفتن امری غیر ارادی است؟یا باید برای رسیدن به آن تمرین و ممارست به خرج داد؟و در یک کلام،آیا می توان شاعر شد؟

برای پاسخ دادن به این سوالات لازم می دانم به نکاتی اشاره کنم.باید توجه داشت که شعر در ذات امری است زاده ی عاطفه و تخیل شاعر.او با بهره گیری از حس غیر قابل لمس عاطفه و با استفاده از عنصر تخیل دست بر موزون کردن واژه ها می زند که در اصطلاح به این عمل شعر سرودن گفته می شود.اساسا شعر گفتن بر دو نوع است.نخست کوششی و دوم جوششی.در نمونه اول یعنی شعر کوششی شاعر با استفاده از تمام قوای روحی و جسمی خود دست بر موزون ساختن واژه ها در قالبی از شعر می زند.در این نوع شعر که قالبا تاثیر چندانی بر مخاطب نمی گذارد،شاعر سعی می کند به هر نحوی کلمات را آهنگین ساخته و شعر را به پایان برساند.موضوع ها اکثرا از پیش تعیین شده اند.مثلا به فلان شاعر پیشنهاد می شود در مدح فلان شخصیت شعر بگو و در قبال کارت مبلغی دریافت کن.حال تناسب داشتن خصایص اخلاقی شخص مورد مدح با روحیات شاعر به هیچ وجه اهمیتی ندارد.شاعر به این وسیله در مدح مقام شخص مذبور شعری کوششی می سراید.یعنی بدون اعمال حسی قلبی و تخیلی فطری،کوشش می کند تا لغات در جهت مدح فرد مرد نظر آهنگین شوند.به این نوع شعر شعر کوششی گفته می شود.

در مقابل شعر جوششی مطرح است که از زمین تا آسمان با شعر کوششی متفاوت است.چنان که نه سفارشی است و نه مغایرتی با روحیات شاعر دارد.در این نوع شعر سرایی همانطور که از اسمش پیداست،شعر چنان آبی زلال از چشمه وجود شاعر جوشیدن می گیرد و در قالب واژه ها بر صفحه سپید قلب شاعر حک می شود.

توجه شما را به مثالی جلب میکنم.در زمان حضرت حافظ(ره) شاعری بود به نام هازل که بسیار بعید است نام او را تاکنون شنیده باشید.او با حافظ هم دوران است و اشعار زیادی هم سروده است اما با یک تفاوت با اشعار دیگر شعرا و آن این که وی سروده های حافظ را می خواند و لاجرم نام غذاهایی را جای گزین کلمات گوهربار حافظ می کرد.مثلا حافظ می فرماید:

صوفی نهاد دام و سر حلقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

هازل شعر حافظ را این چنین تغییر میدهد:

مادر نهاد دیگ و سر سفره باز کرد بنیاد مکر با من حقه باز کرد

(البته این شعر تا آخر به همین صورت ادامه پیدا می کند.).حال سوال اینجاست که چرا با گذشت زمان شعر حافظ باقیماند و جاودانه شد اما حتی یک بیت از اشعار هازل در بین مردم ماندگار نشد.پاسخ این است که اشعار حافظ،اشعاری کوششی نیست.اشعار او بر خلاف هازل تماما جوششی است.او از مخزن اسرار الهی سیراب است و به همین دلیل است که جاودانگی شرط اول اشعار حافظ است.چنان که خود می فرماید:

هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم

اما با این همه همواره در طول تاریخ رابطه ای تنگاتنگ و چه بسا مستقیم بین شعر کوششی و شعر جوششی برقرار بوده است و یقینا خواهد بود.ما در بسیاری از غزلهای حافظ شاهد این موضوع هستیم که بعد از سرودن دست خوش تغییراتی از سوی خود شاعر شده است.به این معنا که او ابتدا به صورت جوششی شعر را می سروده و بعد از آن با وسواس خاصی چه از لحاظ قواعد دستوری و چه از لحاظ فنون غزل سرایی دست به ترمیم شاهکار خود میزده است.نکته جالب دیگری که در رابطه با غزلیات حافظ می توان گفت این است که،او در مدت زمان شاعری خود یعنی حدود چهل سال تنها ۵٩۵(اندکی بیشتر یا کمتر)غزل سروده است.با یک محاسبه ی ساده می توان فهمید که او در هرسال از زندگی شعری خود تنها چهارده یا پانزده غزل سروده است و این نشان از وسواس بسیار زیاد حافظ برای حفظ کیفیت غزلهایش است.

لهذا شاعران جوان اگر در اندیشه ی ماندگاری اشعارشان به سر می برند باید چونان حافظ به فکر منبعی سرشار از فیوضات الهی باشند.چیزی که متاسفانه در بین شاعران جوان کنونی کشور تقریبا رو به نابودی است.

بسیااااااااار عالی
احسنت به اینهمه دانایی
خیلی اموزنده و به جا بود
سپاس گزارم واقعا

باشماق یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:41 ق.ظ

بسیار عالی
کلی شعرات نسبت به اون شعر های اول تغیر کرده
یکی شو دکلمه کن و در وبلاگت بگذار
اگه میشه
موفق باشید

شما لطف دارین

زن وحجاب دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:52 ب.ظ http://www.ryudar61blogfa.com

جالب بود

یک دنیا سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد