هو الرحیم...
روز رستاخیز رسیده ای دریغ
کز گنه دارم به دل دردی چو میغ
گر نباشد نام و ذکرش بارها
کی بود دل بر استغفارها
با خیال گل ز سنبل می روم
آن رحیم را من ز بلبل میشنوم
او رهانیده دلم کز بار گناه
ای فروغ دیده ی شب سیاه
گر بگیرد دست عفو تو دلم
نام رحم تو بشوید محفلم
رحم تو دارد مرا شرمندگی
یاد تو بر دل ندارد خستگی
رحم تو دارد مرا شرمندگی
یاد تو بر دل ندارد خستگی
زیبا بود