قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

می خواهم پرواز کنم...



میخواهم پرواز کنم...به سوی اسمانها...

به ان دور دستها...به ان بالا بلندیها...

ولی اینبار نمی خواهم...نمی خواهم به تنهایی...

نمی خواهم به بی کسی...می خواهم با یار روم...

همراه ان همره شوم...به دور از قصر تنهایی...

به دور از کاخ بی کسی...فارغ از اندوه ودرد...

فارغ از انبوهِ اشک...میخواهیم پرواز کنیم...

به سوی کلبه ی شادی...به روح گرم زندگی...

میخواهیم پرواز کنیم..................................


از:من ودفترم

غم جدایی تو...


غم جدایی تو.شکست قلبم را....


دلم شد همچو دریا.وچشمم ساحل غمها....


چگونه باورم شود.دلم شد پر زمهرت....


چگونه باورم شود.شدی شمع وجودم....


ایا تو باور میکنی برایم مثل ماهی؟؟؟


مثل اسمان ابی.مثل شقایق....


غم جدایی تو .برایم خیلی سنگینه....


بدون تو در اینجا میگیره دلهِ............


وقتی تو رفتی.من می مونمو تنهایی....


وقتی تو نباشی.دنیاست وبی صفایی....


وفایم..صفایم..دنیایم....


کاش میشد نمی رفتی....


کاش میشد نمیرفتی....


از:من ودفترم



میخوام از بارون دیروز بگم...


دلم میخواد اینقد بگم. که حال وهوای دیروز خودشو داد بزنه...


اما واژه هام نمیان..احساسم قفل کرده.بس که دیروز قشنگ بود ...


اما جای خالی خیلی ها.که نمیتونستن اون بارون رو ببینن...


چشمای منو بارونی کرد .وقتی اونجوری به اون سرعت بارون خودشو به زمین میکوبید...


گفتم ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...


نکنه داری برای اونا میباری.اونایی که نیستن ونمیبنن این عظمت رو..وکاش بودند ومیدیدن...


دیروز اون رحمت الهی  خود خدارو بهم نشون داد.اما افسوس اونی که خواستم باشه نبود...


اما شک ندارم اسمونم داشت برای اسمونی من میبارید...


خدای خودم...دیروز من تو رو از  زمین تا اسمون دیدم..و تو چه زیبا بودی ..و تو یه رویا بودی...


از :من ودفترم



فصل برونگ


قبل از هر چیز باید بگم.به رسم عادت اسم تمام دلنوشته های خودمو میذارم شعر.پس قبل اینکه بازم بگم شعرام ...میگم نوشته های من شعر نیستن.نه وزن دارن نه قافیه.نه آهنگو نه حاشیه...

اما چون تو گفتن هر کدومشون خاطراتی نهفته.برای خودم با ارزشن.برا همین میگم شعرام...در حالیکه میدونم .فقط حرفای  تنهاییه ..سخنان یه دله...که از سالهست شروع کردم به نوشتن..تا به حال من ودفترم دوتایی بودیمو هیچ کس از حرفامون خبر نداشت اما حالا دفترکم رو اوردم گذاشتم تو وبلاگم..تو معرض دید همه..با همه ی انتقادا وپیشنهادا..من ودفترم که تا به حال از گل کمتر به هم نگفتیم.الان اومدیم جایی که......


                                فصل برونگ...


فصل برونگ هونه صفا ایورده...


هوای خشو صلح و.وفا ایورده...


آسمون ابی و ابرا سفیدن...


بلرزی تن دشمن که حسودن...


بوی خشو عطر خشو هوا خشن...


زمی تل وجاده تل وکوچی شلن...


چقد خشن که مردمم شلاشلن...


از:من ودفترم




شسته باران چشمهایم را...


شسته باران چشمهایم را...


سکوت مرگبار دردهایم را...


کنم احساس تو را من...


از دل وجان...


شناسد دیدگانم رنگ بویت را...


 پس از باران شدم عاشق ...


به عطر وشهد باران در مصفای طبیعت...


چه زیبا خواند ان بلبل...


که خواند شعر باران ...


شعر گل. سودای سنبل...


از:من ودفترم

چرا من ودفترم؟؟؟؟


میگن چرا من ودفترم؟؟؟


چرا  اینو اسم  گذاشتی؟؟؟


من ودفترمم عالمی داریم...


دنیایی داریم...


زیبا....رویا....بی همتا....


تعداد من ودفترام خیلی زیادن ...


به اندازه ی هر برگ عمرم نوشتمو گذاشتم...


ایننننننننننقد نوشتنو دوس دارم...


ایننننننننننقد دفترمو دوس دارم...که نگو...


تو دفترم فقط منم..خود خودمم..تک وتنها..


خالق هر سخن. صاحب هر ورق..مالک هر تجربه


اون ورق های سیاه وسفید.شرح حال دلم بود...


خاطرات و محفلم بود...ساده بگم فریدون میگه..


اگر احساس میگنجید درشعر...


بجز خاکستر از دفتر نمیماند...


وگر الهام میجوشید با حرف...


زبان از ناتوانی در نمیماند...


از:من ودفترم





مدرسه ی وبلاگها...وکلاس درسم...


تو همین چند روزه که اومدم...


عاشق دنیای وبلاگ ها شدم...


هر صفحه به صفحه وبی که باز میکنم...


هزاران درس یاد میگیرم...


این فضای مجازی از حقیقتها .خیلی حقیقی تره...


زیباییش رو میگم.صفا ویکرنگیش رو میگم...


با اینکه از کلاس درس ومدرسه فاصله گرفتیم...


کنون باز هربار به مدرسه وبها میرویم...


درسها میاموزیم.درس اخلاق وایمان.وزندگی باعشق.


درس مرام ومعرفت را از طپش قلم اموختم...


درس پاکی وعفت را.از زن وحجاب لبریز است...


درس خلاقیت را از ابابیل پیداست...


درس شهرت وبزرگی رویدرم.از شوادان زیبانظاره کردم...


و.و.و.و.هزاران وب دیگر که واژه و کلام معذور از گفتن است...


ساده بگم دنیایی ساختیم که هر کدوم مکمل دیگری میشود...


خوب تامل کن...اینجا که میای. ببین هر بار به یه چیز میرسی...


خودت بگو به ناکجا ها رسیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


از:من ودفترم

باران

ای اسمان ابی...


ای صاف وای بهاری...


باریدنت چه زیباست...


چون قطره های دریاست...


چون ان نسیم شب خیز...


چون پرواز پروانه...


چون مهتاب لغزنده...


چون دریای بیکران...


ای آسمان آبی...


همچون چشم بارانی...


ببار بر روی دنیا...


ببار بر روی کوه ها...


از:من ودفترم

رویدرم بارانت را دوست دارم


رویدر شسته وباران خورده ی من


شسته بارانت را دوست دارم


زیبای هستی...


اسمان نیلگون وقشنگت را


ابرای سپید والماسیت را


ودرختان نخل سر به فلک کشیده ات را


دوست میدارم...


تو که شسته باران شده ایی


شسته زغم واندوه یاران شده ایی


خورشیدت انگار نور بیشتر دارد


بارانت رویدر من رحمت دارد...


نویسنده<من ودفترم>

خسته ام از چرخش الیل والنهار


در ان شب سیاه وظلمانی


نمانده برتن جز خستگی وآهی


دلم خسته است.دلم خسته است خدایا


بباران رحمتی بر ما ودلها


بباران رافتی بر ما وغمها


خداوندا.خداوندا.خدایا


زدرد دل بفرما چاره ای را


خداوندا.خداوندا.خدایا


امیدی من ندارم جز به درگاه


زچشمم جاری از سیلاب اشکم


زقلبم حاکی از اندوه دردم

سراینده  >  من ودفترم  


من ودفترم

باز پنجره دفترم را می گشایم.تکرار لحظه هایم را بر او می نشانم.بر روی برگ.برگ دفتر من.هزاران

خاطره از خود میستانم.کودکی بودم که دفترکم متولد شد.من نوشتمو نوشتم.تا ان شد سرنوشتم.


می نوشتمو ومینوشتم.در لابه لای صفحات دفترم دنبال خود می گشتم.اما اکنون پیدا یش کردم.


اری من روی همان خط اول برگ.برگ. دفترم بودم زیر ان به نام خدا.زیر سایه ی ان عظمت .در کنار

انهمه رحمت.با انهمه بزرگی من مولوکولی بیش نبودم.


میخوام بگم دفترکم چه خوب شد که هستی.من ودفترم سند عشق را امضا کردیم.من ودفترم پیوند دل


دادیم.دفترم چه خوب شد که د رکنارمی.بدون اینکه سرزنشم کنی.بدون اینکه حرفهایم جایی درز کند.بدون


اینکه از من دلگیر شوی.یا انتظاری از من داشته باشی.ساکت وخاموش به حرفهایم گوش میدهی.ولام تا


میم نمی گویی.مگر من چه میخواهم.مگر تو چه میخواهی.گوشی شنوا.وسیع تر از شنوایی دفترم ندیدم.او


همیشه همدمم بود.یار ویاورم بود.مرا گوش میداد ودرک میکرد.بدون اینکه لحظه ایی مرا ترک


کرد.سالهاست من ودفترم زندگی ساختیم.یه کلام ختم کلام من عاشق دفترمم.من عاشق دفترمم


از:من ودفترم

اولین روز

امروز. اولین روز نوشتن در این وبلاگ هست پس به تمام دوستان وبلاگی سلام میگیم


اگر بخواهیم صاحب این وب را معرفی کنیم  باید اینگونه بنویسم...

لطیفه فاضلی .متخلص به بانوی قلم

شاعر و نویسنده رویدری...

لازم به ذکر است بگویم اولین بانوی نویسنده در رویدر لطیفه فاضلی هستند که با استارت نویسندگی خویش در سرزمین نخل و قلم...قلم این سرزمین را با اندیشه های ناب خویش عجین کرد.

او همواره در تلاش است بیشتر کارهایش و تالیفاتش را در باب کودکان انجام دهد.

بانویی با همت فراوان و اندیشه های ناب و قدرت و پشتکاری مستحکم پای در وادی قلم گذاشته

ودر این عرصه خود را محک میزند...

لطیفه فاضلی علاوه بر شاعری و نویسندگی همکاری با سایت های مختلفی را بر عهده دارد.وهمچنین عضو روتین مجله ی مروارید مهر هست که برای این مجله نیز مطلب می نویسد.و همچنان در سایتها و وبلاگ ها اثرات زیبایی از قلم هایش در عرصه ی هنر است و حتی طرح ها و نقاشی ها و تابلوهایی از اثرات وی قابل مشاهده است که جای تحسین دارد.

واولین بانوی رویدری است که هم در عرصه ی شعر و هم در عرصه ی نویسندگی و تالیفات و مقاله ها و هم در عرصه ی نقاشی های ناب و زیبا آثاری به یاد ماندنی بر صحیفه ی روزگار دارد.

واکنون در این وبلاگ هستیم با آثار لطیفه فاضلی

سپاس و بدرود...