قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
درباره من
برای حمایت از این وبلاگ لطفا دست نوشته آین وبلاگ را با درج نام وبلاگ کپی کنید .
باتشکر از شما بازدید کنندگان محترم-بانوی قلم...
ادامه...
همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن. ولی حالا وقتشه که ما مردها هم تکلیف خودمون رو روشن کنیم... خانوما توجه کنن: اینها قانون های ما هستن؛ توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره «1» هستن! 1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست! 1. گریه کردن یعنی باج خواستن! 1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم؛ با گوشه زدن به جایی نمی رسین. با کنایه زدن به جایی نمی رسین. با حرفای مبهم به جایی نمی رسین. صاف و پوست کنده بگین چه مشکلی دارین! 1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو فقط با «بله» و «خیر» جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم! 1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها! 1. اگه برای 17 ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین! 1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. چون ما فقط حرفای تا هفته پیش یادمونه! 1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟! 1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده! 1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم! اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟! 1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم! 1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم! 1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم! 1. اگه ما پرسیدیم «چی شده؟» و شما گفتین «هیچی»، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه چیزیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه! 1. اگه یه چیزی میگین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید! 1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم! 1. لباساتون کافیه! 1. کفشاتون هم خیلی زیاده! 1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه!
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیمالجثهاى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است. دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مىپرسم. معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید. ************ ********* ********* ********* ** یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مىکرد نگاه مىکرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مىکنى و باعث ناراحتى من مىشوی، یکى از موهایم سفید مىشود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!
************ ********* ********* ****** عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید : این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچهها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده. ************ ********* ********* ********* ******** بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت: هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست
پسر دایی
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ
1. همسرتان را به عنوان یک مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خود را افزایش دهید.
2. همسر خود را به چشم یک شیء مسئول ننگرید. بلکه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
3. جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را که باعث تمایز او از سایرین میشود را مورد توجه و تحسین قرار دهید.
4. برای اینکه همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی را در زندگی خود میکارید.
5. وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
6. به طور مداوم از شوهرتان انتقاد نکنید زیرا انتقاد پیاپی باعث میشود که شوهرتان از شما فاصله بگیرد.
7. او را به درک نکردن، عدم صمیمیت و بیاحساس بودن متهم نکنید. زیرا او درک کردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه مردانه نشان میدهد.
8. نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمیافتد مگر اینکه همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سؤال کرده و دیدگاههای واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان میدهد بدون انتقاد و جبههگیری بپذیرید.
9. زمانی که همسرتان با شما صحبت میکند به دقت به حرفهای او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفتههای او عدم علاقة شما را نشان میدهد.
10. هیچوقت از کارهایی که همسرتان برای جلب محبت شما انجام میدهد انتقاد نکنید برای مثال وقتی او به شما محبت میکند، آن را بیش از اندازه لوس ندانید او به شیوة خود ابراز محبت میکند.
هر قدر عقاید کسی احمقانه باشد باید کمتر با او مخالفت کرد.باگ میگفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است.باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد.چون همه جور معجزه ای از آن ساخته است.
سلام نیلو جونم هرچی میرم تو قسمت کامنت وبت اصلا باز نمیکنه عزیزم.میخام برات کامنت بذارم بدونی اومدم پیشت ولی نمیشه نازنینم
پسرک جلوی خانمی رو میگیـــره و با التمـــاس میگه: خـــانم! تو رو خدا یــه شاخه گل بخرید! زن در حالی که گل را از دستش میگرفت، نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد.. چه کفش های قشنگـــی دارید!! زن لبخندی زد و گفت: برادرم برایم خریده است! دوست داشتی جای من بـــودی؟؟ پسرک بی هیچ درنگی محکــم گفت: نه! ولی دوست داشتم جای برادرت بودم، تا منم واسه خواهرم کفش میخریدم...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بیچـاره کـارمنـدان ...
( شعر طنز یا واقعیت؟ )
از نار غصه سوزان
دمساز آه و افغان
از خوشدلی گریزان
عاری ز شوکت و شان
بیچاره کارمندان
بی حال و دل فسرده
بی جان مثال مرده
چون صید تیر خورده
کام از جهان نبرده
انسان ولی چه انسان
بیچاره کارمندان
در یک اتاق محبوس
با شکل و وضع منحوس
یکسر رببس و مرئوس
همدم به آه و افسوس
مبهوت و مات و حیران
بیچاره کارمندان
از جور بچه و زن
جان متصل به شیون
نه خانه و نه مسکن
تکلیف نا معین
جفت زیان و خسران
بیچاره کارمندان
نه رخت و نه لباسی
نه فرش و نه پلاسی
نه پایه و اساسی
نه هوش و نه حواسی
غمناک و زار و پژمان
بیچاره کارمندان
اهل و عیال خانه
دائم پی بهانه
ناراضی از زمانه
چون مرغ فکر دانه
خالیست سفره از نان
بیچاره کارمندان
امروز اهل بازار
دارند دخل سرشار
پول است نزدشان خوار
پس راضیند از این کار
لیک این کسان پریشان
بیچاره کارمندان
سلام
اما هیجانش خیلی زیاده
حالا امتحان کن پشیمون نمیشی
دلی دارم که هر چندش بیازاری،
نیازارد ؛ نه پنداری که دل سنگ است نـــه
آزردن نمیداند ..
سلام وبلاگ نازی داری اگه دوست داشتی به منم سر بزن
دلنوشته ی زیبا وباتامل واندوهگینی بود
اما خوشحالم که دردبی کینه ای داری..این نشون ازقلب پاک ومعصومت داره..
کامرواباشی{گل}
سلا...من شمارو لینکیدم....به اسم من و دفترم...
سلام دوست عزیزم . مثل همیشه گفتم و میگم واقعا واژه های شما بسیار گیرا و دلنشین هستن . بهترین ها تقدیم شما باد . پایدار و سرافراز باشید
ممنون
: قوانین مردانه
همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن.
ولی حالا وقتشه که ما مردها هم تکلیف خودمون رو روشن کنیم...
خانوما توجه کنن: اینها قانون های ما هستن؛
توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره «1» هستن!
1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست!
1. گریه کردن یعنی باج خواستن!
1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم؛ با گوشه زدن به جایی نمی رسین. با کنایه زدن به جایی نمی رسین. با حرفای مبهم به جایی نمی رسین. صاف و پوست کنده بگین چه مشکلی دارین!
1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو فقط با «بله» و «خیر» جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم!
1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها!
1. اگه برای 17 ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین!
1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. چون ما فقط حرفای تا هفته پیش یادمونه!
1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟!
1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده!
1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم! اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟!
1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!
1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم!
1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم!
1. اگه ما پرسیدیم «چی شده؟» و شما گفتین «هیچی»، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه چیزیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه!
1. اگه یه چیزی میگین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید!
1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم!
1. لباساتون کافیه!
1. کفشاتون هم خیلی زیاده!
1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه!
اشعارت خوبه عزیز
موفق باشی
کاشک می شد
خسته گی ها را از ذهن بیرون کرد
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد
زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیمالجثهاى است امّا حلق بسیار کوچکى
دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. این
از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مىپرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک
گفت:
اونوقت شما ازش بپرسید.
************ ********* ********* ********* **
یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى
مىکرد نگاه مىکرد.
ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟
مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مىکنى و باعث ناراحتى من مىشوی، یکى از
موهایم سفید مىشود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!
************ ********* ********* ******
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه
بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به
این عکس نگاه کنید و بگوئید : این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده،
الان وکیله.
یکى از بچهها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.
************ *********
********* *********
********
بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود
که روى آن نوشته
بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.
در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت: هر
چند تا مىخواهید
بردارید! خدا مواظب سیبهاست
زیبا بود
And
The God Created The Woman
و خداوند زن را آفرید
God created Woman out of the left side of man
خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
not from his head to be above him
نه از سر او تا بر او مسلط گردد
not from his foot to be trampled by him
نه از پای او تا لگد کوب امیال او گردد
but from his side to be equal with him
بلکه از پهلوی او تا برابر او باشد
and from under his arm to be supported by him
و از زیر بازوی او تا در حمایت او باشد
and from nearest to his heart
و از نزدیکترین نقطه به قلب او
to be loved by him.
تا مورد عشق او باشد
عـصـرهـا دلــــــم هـوایِ قـدم زدن بـا تـو را مـی کـنـد..
تــــو کـه نـیـسـتـی.
بـا دلـــــم قـدم مـی زنـم..
مـثـلِ تــو مـهـربـان اسـت... بـرایـم حـرفـهـایِ عـاشـقـانـه مـی زنـد..
مـــنـو بـه آنـجـا مـی بـرد کـه بـا تـو مـی رفـتـم..
مــی دانــی کـــجــا؟
در آغــــوشـَــت مـَــــرا غـَـرق مـی کـنـد..
درسـت مـثـلِ تــــــــــــــــو.....
خانمها با گوشهایشان عاشق می شوند و مردها با چشم هایشان ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و عقلی در کار نیست ... !
مکالمات خیام با دوس دخترش! (طنز)
[صدای زنگِ موبایل احتمالا!]
- در چه حالی عزیزم؟
+ ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
- مشروب !؟؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟؟؟ :|
+ می خوردن و شاد بودن آیینِ من است
/فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است!
...
- با کیا هستی حالا ؟؟؟
+ فصل گل و طرف جویبار و لب کشت/
با یک دو سه دلبری حوری سرشت
- :||| آدرس بده ببینم !!! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم !!!
+ راه پنهانی میخانه نداند همه کس/
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
- انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری !!!
+ گر می نخوری طعنه مزن مستان را/
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
- برووووووووو بمیرررررررررررر
+ چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید
/احوال مرا عبرت مردم سازید
همسـردارى مـدرن را بیـاموزیم ...(1)
1. همسرتان را به عنوان یک مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خود را افزایش دهید.
2. همسر خود را به چشم یک شیء مسئول ننگرید. بلکه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
3. جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را که باعث تمایز او از سایرین میشود را مورد توجه و تحسین قرار دهید.
4. برای اینکه همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی را در زندگی خود میکارید.
5. وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
6. به طور مداوم از شوهرتان انتقاد نکنید زیرا انتقاد پیاپی باعث میشود که شوهرتان از شما فاصله بگیرد.
7. او را به درک نکردن، عدم صمیمیت و بیاحساس بودن متهم نکنید. زیرا او درک کردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه مردانه نشان میدهد.
8. نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمیافتد مگر اینکه همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سؤال کرده و دیدگاههای واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان میدهد بدون انتقاد و جبههگیری بپذیرید.
9. زمانی که همسرتان با شما صحبت میکند به دقت به حرفهای او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفتههای او عدم علاقة شما را نشان میدهد.
10. هیچوقت از کارهایی که همسرتان برای جلب محبت شما انجام میدهد انتقاد نکنید برای مثال وقتی او به شما محبت میکند، آن را بیش از اندازه لوس ندانید او به شیوة خود ابراز محبت میکند.
واقعا ممنونم از اینهمه کامنت های مفید وقشنگتون اقا رضا
مرسییییییییییییییییییییی
هر قدر عقاید کسی احمقانه باشد باید کمتر با او مخالفت کرد.باگ میگفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است.باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد.چون همه جور معجزه ای از آن ساخته است.
سلام نیلو جونم هرچی میرم تو قسمت کامنت وبت اصلا باز نمیکنه عزیزم.میخام برات کامنت بذارم بدونی اومدم پیشت ولی نمیشه نازنینم
پسرک جلوی خانمی رو میگیـــره و با التمـــاس میگه:
خـــانم! تو رو خدا یــه شاخه گل بخرید! زن در حالی که گل را از دستش میگرفت، نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد.. چه کفش های قشنگـــی دارید!!
زن لبخندی زد و گفت: برادرم برایم خریده است! دوست داشتی جای من بـــودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکــم گفت: نه! ولی دوست داشتم جای برادرت بودم، تا منم واسه خواهرم کفش میخریدم...