چه سبکبالم امروز...
وچه آزاد از قفس انتهای خویشتن...
منظره ی نجات از اهریمن دل را...
چه بسا جشن گرفتم ...
روح طغیان گشته ی دیروز من...
چه کبوترانه می پرد امروز...
ومن در اسمان معراجم...
بال مهربانی می گسترانم...
وچشم در نگاه ظلمت ها میبندم...
وچه سبکبال گشته ام امروز ...
شوق پرواز در دلم هویدا می شود...
وچه شادمانه می سرایم غزل مدح و ثنای حق...
کنون دانی؟ اگر گاهی به چنگ طرح اهریمنان گرفتار گردی؟؟؟
به پایت چون به زنجیری ببندند بار گناه را؟؟؟
تو ای ذی الجود والاحسان...
چه کبوترانه مجال پروازم دادی...
چنان بالی به پروازم گشودی...
سبکبال تر زامروزم ندیدم...