شب و روزم .حدیث غم
خطاب امد ستم کردی
ونجیناه من الغم
ملکا تو چه رحمانی
دعای هر شب و روزم
کلید یاد تو سبحان
ونجیناه من الغم
چه خوبی تو.تو ای رحمان
لطیفا معترف گشتی
صلای عشق ستم بودی
به وصل دوست گرت میشد
زبوستانت غمی بوسی
شب وصلم چو طی شد راهی عشق
سلامآ زندگی باشی به بنیاد
به هر شکل و به هر مهری توانم
شدم عاشق وفا کردم چو استاد
دلم در عاشقی ثابت قدم بود
که در راهم برد او مر از یاد
دیده پر ابم و رخ در زندگی
شده حاصل وه حاصله ام بر باد
سینه دردی دارد گو هیهات
یارب از خاطرم رفتست کنم بیداد
ای دلم خرمن سوختگان گشتی دل
یارب ببرم در پی خود که شوم ازاد
شبها وروزها را چه گفتم بسامان می شود
بگذرد غم شاد باش که گلستان می شود
گر بهار عمرت شد تباه و سیاه
تو مهربان باش که مهر ورزان می شود
ای دل غمدیده خود را مسرور ببین
زین نشد زان حال دوران می شود
من خودم زار و پریشان بودم اما
هان به قسمت واقف و جانان می شود
در بیابان گر به شوق عشق می نهم قدم
سرزنشها میشنوم .دل طوفان می شود
گر چه دردم نیز خطر دارد و مقصد نیز بعید
من امیدم بس به الله است که پایان می شود
شده گاهی شدم غافل
گرفتی باز دستم را
نشان دادی تو ای سبحان
مسیر بود و هستم را
به راه بندگی هربار
خطا رفتم چو دیوانه
زدودی تو گناهم را
کنم سجده به شکرانه
خطاهایم چو دیدی تو
پریشان گشتمو گریان
چه ستارالعیوبی تو
تو ای ذی الجود والاحسان