هوالقادر
《خدای من القادر است است.تواناست و توانایی بخش.
او هر آنچه بخواهد به اندازه ی اقتضای حکمتش انجام می دهد
هیچ احدی بغیر از خدا با واژه ی قدرت مطلق وصف نمی شود》
الهی...
ای سزای حمد و ستایش
ای که باتو هیچ نیست جز شادی
و بی یاد تو نیست هیچ جز غم
ای قادر و عادل و حکم
تو نهایت حد و کمالی و بس
قضا و قدر تو همه بر حکمتت دلالت میکند...
الهی .می دانم بهترین ها را آن دارد که یاری چون تو دارد
و آنکس که تو را دارد .هیچ ناله و غم ندارد
به یک آن . کن فیکون میکنی و همه چیز به اندازه ی اقتضای حکمتت می آفرینی
الهی...
آنهمه قدرت تو را در وجودم حس میکنم.و حضورت ملموس
لیک خود از دیده ام پنهانی.ولی تو مرا عیان
ای کمال مطلق و ای دولت جان
نام تو را ورد زبان است و مهر تو در دل و جان...
الهی هیچ مطیع و هیچ مخالفی از زیر قدرتت خارج نیست.
تو خود صاحب قدرتی و اولی تر از شادی تو هیچ نیست.
من سفر نکرده ی منزلم .
ندانم و نتوانم...
به یاری چون تو نیازمندم
و تو آنی که نیازی به یاری و معونت نیست...
تو خود حد کمالی و قضا و قدر تو عدل است و بس...
اول تو بودی و ما را هیچ حضور نیست
اراده کردی تا دو گیتی شد پدیدار
خود آفریدی و خودت آفریدگار
ای که حاضر بر دل ذاکرانی
تو آنی که در اسماء خودت پدیدار
صاحب قدرتی و مالک و فرمانروایی
که عجز و ناتوانی از تو منتفی است
الهی...
بر وصال تو هزار طریق باشد
جویمت.آنگه که در تو غریق باشم
بانوی قلم
خوب بود
جزاکم الله الخیر