دلم میخواد برگردم
به رویدر قدیمم
به صلح وصفای قدیمی
به ان کشیده سختی
به زیر برف وباران
تحمل هزاران
به ان محکم ودلیر
به ان رخ اهنین
دلم میخواد برگردم
به ان همیشه بالا
به ان جای باصفا
به سوی ان تپه ها
به پستی وبلندی
به ان رخ دل انگیز
به ان نسیم شب خیز
به پرواز پرنده
به خورشید تابنده
به قامت نخل رعنا
به ان بلند بالا
دلم میخواد برگردم
به ان نور به انوار
به ان سر وبه اسرار
به ان ارامش جان
به ان اسایش تن
به ان جا که زیباییست
انجا که نور خداییست
دلم میخواد برگردم
به ان مبدا ومنشا
نگاه به روی مزه
نشتنه تم برکه
به رودخونه وابش
مردم شکر گذارش
شکر خالق هستی
دلم میخواد برگردم
به ان همه نور وهمه عشق
به انهمه ذوق وهمه شوق
به ان رخ قدیمی
به غمخوار صمیمی
دلم میخواد برگردم
به سرزمین نخل وقلم
به عشق پاک رویدرم
به ان مهر ومحبت
به ان. سوی عطوفت
به ان جایش در دلها
به ان نورش در قلبها
به ان که هست محبوبم
ومردم محشورم
از:من ودفترم
برای حمایت از این وبلاگ لطفا دست نوشته آین وبلاگ را با درج نام وبلاگ کپی کنید .
باتشکر از شما بازدید کنندگان محترم-من و دفترم
منظور را نفهمیدم
این وبلاگ نوشته های شخصی است.
از کپی کردن مطلبها خودداری کنید
رویاها نیز پیر می شوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش میآیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتهام.
از ما کدام یک پیشتر از پای خواهیم افتاد
رویاها
که سایهام میانگارند؟
یا من
که واقعیتشان پنداشتهام؟
سلام دوست خوبم...
نوشته هات ادمو تودنیای دیگه میبره
یه حس وحال یه خیال یه توهم
نمیدونم یه چیزی که خیلی قشنگه
نوشته هات هزار رنگه
البته نه هزار رنگ
بلکه هزاران رنگ قشنگ
یه حس خوب یه تازگی یه نوازندگی
نوازش روح وخیال
نوشته هات رو دوس دارم
براش لحظه میشامرم
۱۲۳۴۵۶۷۸۹
دوست من کی میاد
برام بخونه از خوبیاش
نمی خواستم نامِ چـنگیز را بدانم
نمی خواستم نامِ نـادر را بدانم
نامِ شاهان را
محمدِ خواجه و تیمور لنگ,
نامِ خِـفَت دهنده گان را نمی خواستم
و
خِفَت چشنده گان را.
می خواستم نامِ تـــو را بدانم
و تنها نامی را که می خواستم
ندانستم ...
راستی دوست خوبم گفتی خبر چین
گفتی از ما نبودن
گفتی خدا حافظ
گفتی .گفتی.گفتی
خیلی گفتی
اما هیچ وقت نپرسیدی
نپرسیدی من چی گفتم
نپرسیدی چرا گفتم
نپرسیدی چه ها گفتم
میای و میگی خدافظ
نه اینجوریا هم نیست
خوب خدمتت عرض کنم که از خبر چینی بسیار متنفرم
وحشتناک از خبر چین بدم میاد
خبر چینی نکردم وهیچ وقت نمیکنم
اون به قولت استادم هم.از اشناهامونه
برا همین براش احترام قاعلم
وهیچ کدوم از حرفاتو نگفتم
فقط براش نوشتم یکی انگار ازت دلگیره
تموم شد ورفت یادت نره از خبر چینی وخبر چین متنفرم
چون اینجا یه فضای بازه.هر کی میاد ومیره وشما راحت حرفاتو بیان کردی فکر کردم براتون مهم نیست بگم .وگرنه اون یه کلمه هم نمیگفتم.ومنم حرفاتو تایید نزدم .
وکلام اخر دوست خوبم بمون.به این زودی نرو
حرفات .نوشته هات دنیایی از شعره
من که خیلی ازش درس میگیرم
بازم ممنونم
مرسی از حضور گرمت
حضور ودلگرمی هات
اعتراف میکنم
هرچه کردم اشتباه بود
هرچه گفتم اشتباه بود
هرچه دیدم اشتباه بود
درختها سبز نبودند
سربی بودند
آسمان را نشانه گرفته بودند.
اعتراف میکنم
خواب دیدنام اشتباه بود
بیدارشدنام اشتباه بود
آنها رویاهای مخملی بودند
کابوسها را نمیدیدم.
اعتراف میکنم
سکوت کردنام اشتباه بود
فریاد کشیدنام اشتباه بود
گوش تا گوش آسمان سنگین بود
از دریایی واژگون
و تازیانهای که برق میزد
خیرگی چشمم بود.
اعتراف میکنم
هرجا رفتم اشتباه بود
برگشتنام اشتباه بود
تنها مردنام اشتباه نیست......
اگر برگشتم
دوباره اشتباه میکنم
همه چیز اعتراف بود
ببخشید
دوباره اعتراف میکنم
همه چیز اشتباه بود
ببخشید
دوباره اشتباه میکنم ..
می دانی
میل گم شدن در من پیدا شده ست.
میل گم شدن در جایی بکر
در فکرهای دور
خستهام از حسِ خستگی
از این که اینجا نشستهام
و میگویم از این جا
و حالی که مرا خسته میکند.
خستهام از خستهام.
فکر رهاشدن مرا رها نمیکند
فکر رهاشدن در رفتن
در اعماق یک سفر
میخواهم با بارانها سفر کنم
از هرچه بگذرم
روی دریاها چادر زنم
میان شن ها شنا کنم
از هوا جدا شوم
به خلاء عشق بپیوندم
که مرا میآکند
که مرا میکَنَد
از زمین و هوا
و میپراکند
آنجا که هرچه رها شده ست
تا آن جا و روزی که باز
زیباییاش
مرا پیدا کند.
میل گم شدن در من پیدا شده ست...
حرف آخر
یا
روز آخر
دیگر چیزی نمانده است.
چیزی به روز آخر
یا
حرف آخر
یا..
آخرین روز دیروز بود
روزی پیشتر
یا
روزی از همان روزها
زمین خلاف عقربههای ساعت میچرخد
یا
ساعت خلاف گردش چشم
یا..
سرعت عمر
سرعت نور بود و
ما قرنها پیش خاموش شدیم.
امروز تنها
تلألویی از خاطرات خویشیم.
این شعر
شعری برای مردگان است
که مردانشان
از فرط تنهایی
بر دندهی چپ پوسیدهی خود دست میکشند
و زنان
با حدقههای خالی
به غلاف مار چشم دوختهاند.
زمین خلاف گردش آسیاب چرخید
نوبت ما دیروز بود
روزی پیشتر
یا
روزی از همان روزها
لحظهای خالی
یا
خلأ زمان
حرفی بیحرف
یا..
سکوت
فرقی نمیکند
مهم چیزی بود که بود
یا
نبود
نیست
یا..
مهم اتفاقی بود
که افتاد
یا
نیفتاد
نمیافتد
یا..
خداحافظ من و دفترم. بازم برای شما و استاد شاعرت آرزوی موفقیت می کنم. اگر چه می دونم هیچوقت کوری نمی تواند عصاکش کوری دیگر شود. اما به هر حال موفق باشین.
مگه قدیما رویدر برف می آمد
سلام..............
میدونم که رویدر برف نیومده هیچ وقتم فکر نکنم بیاد.......
ولی وقتی میخوای یه چیزی بنویس ها فقط همینجوری واژه ها خودشو جا میکنه تو نوشته هات.شما به بزرگی خودتون ببخشید.سخت نگیر دوست خوبم.
من معترفم که کار من جمله خطاست
معذورم از انکه بر بشر سهو رواست
در عیب نظر مکن که بی عیب خداست
با تشکر از شما ،من هم دلم برای رویدر قدیم تنگ شده امید که مردم رویدر دوباره مثل قدیم دلهاشان به هم نزدیکتر شود وصفای قدیم برقرار گردد
بسیار بسیار عالی.وب بسیار قشنگ و پر محتوای دارین دوست من