ویرانه...
ویرانه ام.....ویرانه ام
من و نگاهی که
پرسه پرسه...
در کوچه های بن بست دل
واژه. واژه....
غزل. غزل ....
سوی تو روانه ایم
ای آیتی از آیات دلم
هوای تو نفسهایم را ربوده
میل زندگی را از من زدوده
به دست قاصدک...
می سپارم پیغامت...
گل بوسه ایی از عشق
که بگذارد روی رخسارت
وزمینم . آسمانم . هنوووووز
چون شب تاااااار
به امید شمع وجود تو...
مانده بیداااار. ..
بانوی قلم
salam dooste khoobam
webloge ghashangi darid
,movafagh bashid
سلام بانو . این شعرتو خیلی پسندیدم بدلم نشست . این سبک رو با مطالعه دنبال کن به نظر من خیلی بهتر میتونی احساساتت رو در قالبش بیان کنی