-
زمانه
شنبه 11 آبانماه سال 1392 16:06
چه غریبانه شکستی دل خونینِـ مرا زتو دلگیرم .زمانه تو بشکستی و کردی رها
-
ای دلارامم خدا
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 11:32
ای دلا بر خیز و گو بار الها رفت ایام وببر دست به دعا درد و اه و سینه ی نالان من سوختم از درد فراقت ای خدا محرم سر و به اسرار دلم کس نمیبینم کسی جز تو خدا با دلارامت مرا دلها خوشست کز بیادت گیردم دل ارام را ننگرم ز سرو اندام .و زیبا روی حال که دیدم ان ره تابانم را صبر پیشه ام سختی شبها وروز عاقبت پیدا کنم یارا تورا
-
خدااااااااااااااااااااااااااااااا
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 22:08
خداوندا تو را روزی هزاران بار شکرت که هستی وقتی در عرصه سختی های زندگی میرسم میبینم با اینکه مشکلم چقدر بزرگ است. اما تو بزرگتر از همه چیز هستی. هیچ ستونی محکم تر از تو نیست هیچ چیز ارامش بخش تر از یاد تو نیست هیچ چیزی لذت بخش تر از دوستی با تو نیست وهیچ چیز با ارزش تر از عاشق تو بودن نیست گاهی در لابه لای اندوهم تو...
-
دریای احساس
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 20:20
تو خود دریای احساسی تو خود از شوق سرشاری دلت موج محبت شد وجودت پر ز رافت شد نگاه تو نگاهی اسمانی همانگونه که خود نیستی زمینی وجود تو برای من یه رویاست محبت هات به اندازه ی دریاست تو را من می پرستم با وجودم که زیرا تو وجودی از وجودم ولی افسوس که نیستی از برایم دل من پر زرویای تو گشته دل تو خالی از یادم نشسته تو خوب بی...
-
مناجات ...
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 12:27
چه دل غوغا شود یارب وجان اندر تنم بیزار وبیزار تو را جویم که با من گو...سخن گویی تو ای یارب... منم یارب.منم آن طاهره ی پاک که سینه از گناهم گشته چالاک واکنونم.اندرون میسوزم شعله دارم اتشین در دل که هر باری سوالی پرسم از خود تو ای طاهره ی پاک چگونه یکسان شدی با خاک به نجوایی صدایت میکنم یارب که رازم .اندرون نهادنیست و...
-
بی وفاااااااااااا.بی وفااااااااا
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 18:12
اگر با تو من بی وفایی کنم ز ایمان وتقوا جدایی کنم سر سرورانی .و هم مهتری من اینگونه خواهم .که تو سروری که تا زنده ام من دعایت کنم پس از زندگی بهشتم.عطایت کنم نیامد تو را از من ای یاد...یار کمی کن به یادم بیارای . کار ندارد بی تو.بو .ان گل مشک بوی ز دوری شد اتش . وچشمم.آب روی
-
اما من!!!!!
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 11:29
دشت پر گل وچمن سبزه ویاسمن چیدی تو دامنم بوی گل و عطر بهار وزیدن موسم یااااار اما من!!!!!! در حال گریستنم
-
خزان...
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 16:48
چه زود خزان گرفت وچه ارام نسیم پاییزی میهمان دل شد وچه اندک بهاری بود بابودنت دشت دلم گلزار بود و با رفتنت خزان گرفته در دلم خزان دلم بهاری شد با تو افسوس.... در اوج طراوت نسیم پاییزی وزیدن گرفت
-
مادر...
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:07
سلام بر تو ای گجینه ی مهر سلام بر تو ای شکفته در دل تو که همچو نوری تابیدی در ان شب سیاه وتاریکی تحمل کردی رنج وعذابم را به جان خریدی درد دلم را در روزگار سخت وظلمانی زندگی را به من فهماندی تو که شب وروز بر سر بالینم نشستی محبتت را ذره ایی دریغ نکردی خود محبت خواندی ومحبت نثارم کردی چه سختی ها کشیدی و تحمل کردی تا که...
-
فاطی جووووووووون
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 16:15
ارام بمان ارام بگیر ارام تر از رام که میخواهم من ار تو از این یار خدایی چه سازها و نوازها وصدایی فرا دادم.رها کردم به اسمان تو ارامم.بگیر ارام.بگیر ارام وچشمانت ببند ارام غم دنیا نگیرد رام تو ارامم بگیر ارام
-
به تو میگویم دختر دایی
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 16:10
تو اخرین لحظه ی وداعت بازم تو اغوشم بودی مثل شب وروزایی که بازم تو پیش من بودی چه دور بودی چه نزدیک چه بیمار و چه بیدار تو اخرین لحظه وداعت بازم تو اغوشم بودی
-
عزیز من رفت پیش خدااااااااااااااااااا
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 17:02
چه دردی را چه انبوه غمی را به جان کشیدی ای عشق که نامی خوشتر از عشقت ننامم که تو عشقی برای جسم خستم که تو عشقی برای دوستیِ من چه دردی را چه غمها را چه اندوه در ان سینه.چه بی کینه .تو خواباندی ومن ان سرگشته ی حیرانت در تو بودم وارمانت چه شبها وچه روزهایم تو ای عشق کنارم بودی و من درکنارت زدرد وغم. ز اندوه و ز رازها که...
-
فاطی من...
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 17:32
جرعه جرعه نوشیدی تو طعم درد و سختی را خسته نباشی نازنینم خستگی های خستگیت را دستم به سوی خدایت ارامشی اندرونت خواهم واین سکوت مرگبارم را از ته دل با تو من دارم جرعه جرعه نوشیدی تو طعم درد وسختی را خسته نباشی نازنینم دیدم انبوه خستگیت را
-
فاطی...
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 13:48
وباز برای تو مینویسم فاطی به تو همدم.به تو مونس.به تو مهربانم به تو نگاه میکنم اتش درون شعله میکشد جرعه.جرعه اب میشوی ومن در تو بیدارم و تو افسانه میشوی بازیچه ی دقایق تو را از من میگیرند تو همه ماوا شدی من همه سودای تو تندیس نگاهت را میخواهم ان نور نگاهت را میخوانم خورشید وجودت را میدانم که چه گرم و سوزان است من آه...
-
دلم با من سخن گفت...
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 22:13
وقتی دلم با من سخن گفت وقتی از تو واز تو خواستن گفت وقتی از تو بودن ورفتن گفت وقتی از دلبستن ومال تو نبودن گفت دلم گرفت............... وقتی دلم از تو سخن گفت وقتی از روزی وداع گفتن گفت وقتی از تورا خواهم گفت ولی با تو گنهکارم گفت طوفانی به پا شد دل فریادی وآه شد وقتی دل دگر نتوانم گفت از تو مددی خواستن گفت بگو که دلم...
-
فاطی....
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 17:14
تقدیم به دختر دایی ام فاطی و ارزوی شفا برایش دارم دلم در جان وپیکرم زور دارد مثل سنگی که در کوه طور دارد غمم در بستر شب بیدار وبیدار و ماتم در سینه حضور دارد نگاه تو کلام تو صد تازیانه ست بر این دلی که بیمار رنجور دارد دلم غم دارد وماتم دارد امشب که خورشید دلم گرمای تنور دارد چشم امید دلم اگر چه حضور دارد بازیچه ی...
-
پدر...
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 16:29
پدر ای تکیه گاهم ای کشیده سختی.... تو مانند کوه مقاوم ایستادی به پایم دائم هر چه دارم از تو دارم دیگر از تو هیچ نخواهم تو به زیر گرمای سوزان به سردی زمستان وتحمل هزاران بخشیدی فراوان درس زندگی را من ودفترم
-
دنیای حقیقت
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 07:59
دلم میخواست من باشم وان اسمان ابی منو اسمان ابی .در این دنیای فانی منو موجهای ارام در دریای زندگی منو ستاره.منو ابر.منو بارون من با اونهمه دلهای ویرون منو اون شقایق تو گلدون منو اون راز پریشون منو اون خوابهایی که تو خیاله خوابهایی که حقیقتش برام محاله منو تنهایی.منو شقایق کشف دنیای حقایق من باشم و دشت وطبیعت منو یک...
-
عید امد وعید امد...باز وقت سعید امد
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 04:06
سال نو مباااااااااااااااااااارک سالی سرشار از عشق .سرشار ازشادی سرشار از سلامتی .سرشار از سرشاری ها براتون ارزو دارم یادتون نره بهترین روزهااااااااااااااا رو برا خودتون بسازین خبر.خبر.خبر.سال جدید اومده سال جدییییییییییییییییییید شادی یادتون نره....خوشحالی یادتون نره خبر خبر خبرعیدتون مباااااااااااااااااارک عید اومدو...
-
احساس...
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 08:31
احساس میکنم اندرون قفسم تک وتنها یک نفسم احساس میکنم وجود من مرد جسم وجانم را او باخود نبرد احساس میکنم بی زبانم من نیازم زتو دارم احساس میکنم اهی در سینه ام دردی بی کینه ام فریادی دارم. خود را می بازم دردا که من در قفسم دردا که من یک نفسم من فریاد دلهایم اه دردهایم من آهم که خواهم نشان دهم خود را...
-
وقتی نویسم....
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 08:02
وقتی ز دل نویسم یا که شعری سرایم دل میگیرد ارام روح از جسمم ازاد مرغان عشقم زیبای هستی مثل پرستو یا که قناری وقتی نویسم از دل نویسم از جسم وجانم خسته روانم وقتی نویسم که دل خسته است حرمت جانم دیگر شکسته است انگه نویسم انگه سرایم
-
ای دل...
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 23:23
به دل دل گفتم که دل دریا شو ای دل به دل گفتم سزاوار تنها شو ای دل بگفتا طاقت دریا ندارم بگفتا صابر غمها ندارم به دل گفتم در این دنیای وانفسا سزاوارت کنند.سزاوار همه غمها بگفتم باید تو بسوزی ای دل در این دنیای بی احساس وسنگدل به دل گفتم که سنگی شو تو ای دل وگرنه سنگ اید بر سرت دل من ودفترم
-
امشب...
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 17:10
باران میبارد امشب اسمان سیاه وتاریک وزمین پر از اشک اسمانی صدای شر شر اروم خبر اورده از بارون از اشک گرم اسمون وچیک.چیک ان پشت پنجره سکوت وخلوت شب را شکسته پنجره را بگشای وتماشا کن در سیاهی شب باز هم زیباست صدایش مثل یک رویاست وقطره هایش یک خیال همه چیز رویاست امشب باران چه زیباست امشب من ودفترم
-
خودمو میخوام جا بذارم...
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 17:47
کاش میدانستی.چه نهفتی در دلم یه غوغا ویه درد ویه نوایی که خود را گم کرده باشد در هوایی انقدر تنگه دلم...تنگِ خودم که وجودم شده زندانِ دلم در هوای بال و پری می اندیشم که خود را جا بذارم وتو ای کاش میدانستی من ودفترم
-
اینو فقط تو میدونی....
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 17:41
چه حال وهوایی دارم امشب اینو فقط تو میدونی دل تو سینه ماتم دارد امشب اینو فقط تو میدونی دلم گرفته انگار چه حالی دارم اینبار نفسهام چقد سنگینه اینو فقط تو میدونی دلم از ته دل غمگینه اینو فقط تو میدونی من ودفترم
-
گناهم چی بود
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 20:09
چقدر سخته وقتی نمیدونی گناهت چیه وهر بار از سیلی نگاهش بگذری چقدر سخته وقتی میخواهی بهترین باشی نیش کلامی.تندی نگاهی به تو بگه تو بدترینی چقدر سخته وقتی نمیدونی از کجا خوردی وقتی نمیدونی چکار کردی ولی کاش میدانستی... که من در خود چگونه شکستم ولی نشستم وتو اینگونه نگاهت سیلی ام زد چه دردی دارد این نگاه تو چه غمی می ارد...
-
یک اشتباه...
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 22:20
زندگی را به تو فهماندم مهربانی اموختمت همزبانی اموختمت تو نثار دیگری کردی عاشقانه زیستن اموختمت دل ربایی به تن اموختمت تو نثار دیگری کردی عطوفت را یاد دادم زانکه محبت را بر باد دادم زانسانیت خود اموختمت زاحسانیت اموختمت تو نثار دیگری کردی شیرینی رو به کامت دادم مهر رو به یادت دادم تو تلخی به نشانم دادی تلخی رو به کامم...
-
ای رب به تو میگویم...
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 15:11
تو را من دوست میدارم به اندازه ی دنیا وتو خود سرور؛ سالار وبی همتا چه گویم من زوصف حال تو که خود ندارم لحظه ای من ارامِ تو به عظمت لا یتناهیت مینگرم اشک میشود سراسر اسمان و بارانِ تو وه چه وا مانده ام حیران وسرگشته مشتاق مه روی دیدار تو ای رب کمکم کن تا بیابم تو را منی که اینگونه پریشان تو به هر جا مینگرم وهر جا پا می...
-
وداع عمه...
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 14:48
جایش خالی بود در خانه مهرش جاری بود در دلها عمه زشوق اشتیاق رفت به سوی پروردگار عمه زینب رفته بود او نیز خاطره گشته بود عمه میهمانی میرفت او به معشوقش پیوست در ان صبح پگاهی اسمان بود ابری ابری سیاه وتاریک انجا بود عزاداری خورشید که ناپنهان بود همیشه پنهان گشته بود اول هفته در ان شانزده مهر ماه عمه شتافت به سوی خدا...
-
جفا...
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 13:35
جام شراب تو بودم وتو بشکستی... راز درونم وارمانم را تو کجا بودی که ببینی خسته ای در بادم تو نبودی در یادم من ارام .ارام دیدم که شکستم... از :من ودفترم