-
هو الحسیب...
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 14:44
هو الحسیب... به دریا مینگرم واسع تویی تو خدای قادر و حاسب تویی تو چه زیبا الحسیب خواندی خودت را ز عشقم تا خودت ناصب تویی تو ز دریاها سوال کردم تورا من شوم جویای احوالت خدایا سخنها چون شنیدم از دل موج شناختم وسعتت را بار الاها تو والاحسان بخواندی در کتابت که والشمس القمر،جمله بحسبان حساب شعر من بر واژه ی عشق کند قدیس...
-
ویرانه....
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 14:41
ویرانه... ویرانه ام.....ویرانه ام من و نگاهی که پرسه پرسه... در کوچه های بن بست دل واژه. واژه.... غزل. غزل .... سوی تو روانه ایم ای آیتی از آیات دلم هوای تو نفسهایم را ربوده میل زندگی را از من زدوده به دست قاصدک... می سپارم پیغامت... گل بوسه ایی از عشق که بگذارد روی رخسارت وزمینم . آسمانم . هنوووووز چون شب تاااااار به...
-
تپش...
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 14:24
واژه هایم توو خالیست... چیزی در نگاهم نیست جز عشقی که واژه نیست... مثل دم در پی بازدم تپش قلبم را رقم میزند بانوی قلم
-
دریاب.....
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1393 12:20
دریاب.... ای عفیفه ی پاک دریاب... دریاب که تو غنچه ی یاس ترنم های امید بوستان زندگی در دستان خدایی که تو را به آسمان پیوند می دهد و تو خود را از زمین تا آسمان میبینی... دریاب... دریاب که در جنگل انبوه درختان تنومند روزگار در لابه لای هر شاخسار حیاتش در امتداد حادثه ایی یک عداوتی بر عفت تو شیحه میکشد... دریاب... دریاب...
-
آخرین قلم از شکوه عشق....
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 23:52
آخرین قلم از شکوه عشق.... مرا گریان تو خواندی خسته ام من که بار هجر خود را بسته ام من نفهمیدی که سوزم سوز عشق بود نکن جانا گلایه رفته ام من ! گلایه را تو مثل شعر سرودی تو گفتی آنچنان خواستم نبودی نکن جانا گلایه از دل من تو که دار و ندارم را ربودی ! تو برعشقم چه حکمی کردی معلوم که عشقم را هزاربار کردی محکوم نفهمیدی تو...
-
عشق......
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 12:02
شدم عابد.شدم عاشق.زوصف روی یک رؤیا شدم زاهد.شدم پارسا.به یاد تو شدم شیدا چه هاگویم زاشک خودبه هرجایی سخن از او تو ای یارب زحسنت من زبانم قاصر از گویا زوصف حسن تو سبحان.منم ماندم شدم حیران به قرانت که شد نازل چو گوهر ماند ان دریا زالطاف بیکرانی و چه ستارالعیوبی که دنیایت زچشمها شد شگفتی ار شگفتا لطیفا گو تو از ربت.ز...
-
شده گاهی شدم غافل.....
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:58
شده گاهی شدم غافل گرفتی باز دستم را نشان دادی تو ای سبحان مسیر بود و هستم را به راه بندگی هر بار خطارفتم چو دیوانه زدودی تو گناهم را کنم سجده به شکرانه خطاهایم چو دیدی تو پریشان گشتم و گریان "چه ستار العیوبی تو تو ای ذی الجود و الاحسان شده گاهی.شدم غافل زحال درد و هر عصیان زغرقاب عملهایم گهی شاد و گهی گریان...
-
ترانه ی رویدرم....
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:47
ترانه ی رویدر بازم خوشی مهمون ماست میزبان جشن ما خداست مردم خونگرم جنوب شهردار زحمتکشو خوب مقدمتون باشه وذین دشمنتون خوارو حزین ترانه ای میخوام بگم ز وصف ناب رویدرم زخاک پاکو مردمش مهرش همیشه تو دلم میخوام بگم از سادگی از عشق و اون دلدادگی دستای مرد نخل تبار اون غیرتو آزادگی از نون گرم سفره اش خشت و گلای خونه اش...
-
شهر جنوبی.....
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:44
شهر جنوبی یه شهر کوچکی اندر جنوبن به نام رویدرن خیلی جوهونن به کوه رخ و موه نازنینم نماد رویدرم آن سرزمینم یه رخ بگو صد تا رخ از کلامت به رنگ و هیبتش ناید ز خوابت به نقش کوه زیبای رخ مه بوده پرچم برای رویدر مه درخت موه صلابت از تو پیدان چه زیبا استواریت هم هویدان تماشایی اوشن چتر قشنگت مه یاد اتا آن عزم بلندت همیشه...
-
رویدر من.....
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:42
خیر مقدم صد ادب و احترام خدمت شهردار و حضار گرام مختصر شعری به پیشواز شما مرغ دل پر میکشد همچون هما اسمان رویدرم را زنده کرد محفل و بزمی چنین تابنده کرد از کجا گویم من از شهر صفا از قلوب پاک و یا مهر و وفا اتحاد مردمش صدر کلام در عمل گویم زمصرع من پیام داده اند تشکیل گروههایی چنین بهر پیشرفت و بقای سرزمین...
-
خودم از چشم خود چکیدم...
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:29
چکیدم از خودم از آسمانم شدم بیزار و گریان از زمانم کنون دانم زحال شمع سوزان چو پروانه شدم دور تو گردان تو شعله آتشی بر درد بانو دل بانو زند پیش تو زانو تو آه سینه سوزی در نهادم منم بغضی شکسته توی بادم که یاد و خاطرت اندر دلم گیر دلم دریا به دریا از تو دلگیر و چشمم آسمان ابری تو نسیم دل شود طوفانی تو بانوی قلم لطیفه...
-
ای غزال رعنا....
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 11:25
ای غزال رعنا...... چو حلقه آتشی اندر نهادم که یاد تو شده میهمان یادم چه افسوس یاد تو از روی سیما کند بیماری دل را هویدا زنم بر دل به خنجر نگاهت چنان اشکی شوم در سوز آهت دلم هرروزوهرشب تنگ دیدار شده این خاطر از یاد تو بیمار توچون آهی گذاشتی بردلم داغ شبیه آتشی افتاده در باغ دلم زنجیر پابسته شده جان چرادردی شدی بردل چرا...
-
بانوی قلم....
شنبه 3 خردادماه سال 1393 12:00
بانوی قلم بار دیگر قلم خود را بدست گرفت به نام خداوند جان و خرد بانوی قلم.توانست یکبار دیگر قلم دل را در عرصه کودک بر کاغذ وجود نهادینه کند.او بار دیگر قلمی از خود بر صحیفه ی روزگار حک کرد...و کتاب سه جلدی وی در عرصه ی چاپ رفت... بانوی قلم هدف مقدس خود را اینگونه بیان کرد... کتاب من ارمغانی است.برای خانواده ها.برای...
-
شهر جنوبی...
شنبه 3 خردادماه سال 1393 11:46
شهر جنوبی یه شهر کوچکی اندر جنوبن به نام رویدرن خیلی جوهونن به کوه رخ و موه نازنینم نماد رویدرم آن سرزمینم یه رخ بگو صد تا رخ از کلامت به رنگ و هیبتش ناید ز خوابت به نقش کوه زیبای رخ مه بوده پرچم برای رویدر مه درخت موه صلابت از تو پیدان چه زیبا استواریت هم هویدان تماشایی اوشن چتر قشنگت مه یاد اتا آن عزم بلندت همیشه...
-
خداوندا زمین تو جای قشنگی نیست....
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1393 16:50
· چه کودکانه عاشق خدای خودم شده ام.آن خدای سرزمین خاک دلهایم که کمی آن سوتر زمزمه ی مبهم عشقش اعجاز محبت خیالم شده است...همان عشقی که در سرزمین خاک من بیگانه است.وچه غریبانه محکوم به ارتداد و ننگ در دادگاه خیال پردازی های رنگارنگ زمینی ها به دار آویخته شد.خداوندا...زمین تو جای قشنگی نیست.من از زمینت.آسمانت.و حتی باران...
-
یار ناز نازی...
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 19:30
یار ناز نازی... چو دوش هونم به دیدار نهونش مه خواهش امکرسون ب گفتار نهونش دلم یک لحظه هم بی غم ک نابو غمم یک لحظه هم شز کم ک نابو یه یار بی وفایی اومهن از در که بی وفایی خوش برده از سر دلم از دستش زیر و زبر بو همه عمرم شزر و خون و جگر بو هر کی ایشن یاری چو یارم ناز نازی چشش پر غم.دلش پر ز شرر بو بانوی قلم
-
کبوترهای احساس
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 19:21
بال پرواز... در میان شوق بلبل های خوش آواز من کبوترهای احساسم را دهم پرواز دل که گویی نفس اندرونش پنهانیست شاخسار عاطفه رقص برگها نیست بال پرواز فرارم بسته است زندگی بر من درها را بسته است بانوی قلم
-
سال 92 رفت
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 19:15
سال 92 به تیک تیک ثانیه های دلم پیوسته وانگار غروبش رسیده.سال 92 لحظات اخر عمرش را سپری میکند.سالی که تو در ان بارش لحظه های ناب زندگیم بودی. و بر تقویم دلم حک شدی.سال به انتهای خویشتن است اما دل من همچنان به ابتدای بودنت مانده...لحظه هایم برای بودن با تو مویه سر داده اند.امسال نیز گذشت و طلوع دیگری در راه است.واز...
-
جشنواره 93
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 18:55
سپاسی برای زحمات بی وقفه تیم جشنواره بهار 93..... دلم میخواهد قلمی رسا باشم در انجام رسالتم برای رویدرم... دلم میخواهد فریادی باشم بس بزرگ برای زحمات یکایک تان... دلم میخواهد گیتاری باشم بنوازم آهنگ اینهمه تواضع مردمان رویدرم را ... با تو میگویم.آری تو که خود میدانی چه اندیشه های بس والایی داری برای رویدرم... تو که با...
-
مادرم روزت مبارک...
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 07:42
مادرم عشق یگانه ی من.... کیمیا ترین واژه ی هستی مادر ای مهر تو از وسعت آسمان فراتر تو که مهتابی برای تاریکی شبهای دلم همه لبخند شدی برکوه غمت تو ای گلم بانو:مادر را بدون قلم باید نوشت.بدون صدا باید سرود.بدون کلام نهادینه کن زمزمه ی مبهم شگفتی هایش را.ای همهمه ی دلکش تکرار نشدنی من مادر...می خواهم بسرایم غزل عشق یکتایی...
-
سال به انتهای خویشتن است...
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 23:17
بهار عمر رفت و شد سهم قصه ها آخرین ایستگاه است چه دادیم بهاء بار دیگر بارش لحظه های ناب سال مرا کهنه کرد و رفت سوی خواب سال به انتهاست و گل من شده زرد 92رفته ها را خاطره کرد حضور لاله هاشان به گل نشته درین محفل غم بجای دل نشسته نیمی از خیال ما رفته دست باد امید است که سال نو شادمانه باد برگ دفترم چه سرعت می زند ورق...
-
92به انتهای خویشتن است...
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 09:47
سال 92 به تیک تیک ثانیه های دلم پیوسته.و انگار غروب میکند.سال 92 لحظه های اخرش را سپری میکند.سالی که تو در ان بارش لحظه های ناب زندگیم بودی و بر دلم حک شدی.سال به انتهای خویشتن است اما دل من همچنان به ابتدای بودنت مانده...لحظه هایم برای بودن با تو مویه سر داده اند.امسال نیز گذشت و طلوع دیگری در راه است...واز خودم...
-
پرواز...
جمعه 27 دیماه سال 1392 00:41
چه سبکبالم امروز... وچه آزاد از قفس انتهای خویشتن... منظره ی نجات از اهریمن دل را... چه بسا جشن گرفتم ... روح طغیان گشته ی دیروز من... چه کبوترانه می پرد امروز... ومن در اسمان معراجم... بال مهربانی می گسترانم... وچشم در نگاه ظلمت ها میبندم... وچه سبکبال گشته ام امروز ... شوق پرواز در دلم هویدا می شود... وچه شادمانه می...
-
صلای عشق
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 21:39
شب و روزم .حدیث غم خطاب امد ستم کردی ونجیناه من الغم ملکا تو چه رحمانی دعای هر شب و روزم کلید یاد تو سبحان ونجیناه من الغم چه خوبی تو.تو ای رحمان لطیفا معترف گشتی صلای عشق ستم بودی به وصل دوست گرت میشد زبوستانت غمی بوسی
-
شب وصلم
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 14:03
شب وصلم چو طی شد راهی عشق سلامآ زندگی باشی به بنیاد به هر شکل و به هر مهری توانم شدم عاشق وفا کردم چو استاد دلم در عاشقی ثابت قدم بود که در راهم برد او مر از یاد دیده پر ابم و رخ در زندگی شده حاصل وه حاصله ام بر باد سینه دردی دارد گو هیهات یارب از خاطرم رفتست کنم بیداد ای دلم خرمن سوختگان گشتی دل یارب ببرم در پی خود...
-
مقصد بعید.....
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 08:15
شبها وروزها را چه گفتم بسامان می شود بگذرد غم شاد باش که گلستان می شود گر بهار عمرت شد تباه و سیاه تو مهربان باش که مهر ورزان می شود ای دل غمدیده خود را مسرور ببین زین نشد زان حال دوران می شود من خودم زار و پریشان بودم اما هان به قسمت واقف و جانان می شود در بیابان گر به شوق عشق می نهم قدم سرزنشها میشنوم .دل طوفان می...
-
شده گاهی..شدم غافل..
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 09:46
شده گاهی شدم غافل گرفتی باز دستم را نشان دادی تو ای سبحان مسیر بود و هستم را به راه بندگی هربار خطا رفتم چو دیوانه زدودی تو گناهم را کنم سجده به شکرانه خطاهایم چو دیدی تو پریشان گشتمو گریان چه ستارالعیوبی تو تو ای ذی الجود والاحسان
-
خاطرات مدرسه
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 07:35
باز می ایدبوی ماه مهر ماه مدرسه.ماهی خجسته باز می اید بو ی نغمه های مدرسه بوی ان سرود صبحگاه مدرسه باز می اید بوی هیاهوی بچه های مدرسه بوی بازیهای مدرسه بوی دفتر وکتاب بوی کلاس وحیاط کلاسی پر گل و باصفا میدادمعلم انجا درس وفا درسی از شوق واشتیاق درسی از صبح روزگار بچه هادر پناه مدرسه درس میگیرند درسی از خاطرات مدرسه...
-
سنگین مثل
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 12:13
چه سخت وتلخ وسنگینه چه بیدادی کند سینه عجب از من عجب از دنیای من عجب از در و دیوار و پنجره هیاهو و هیاهو وهیاهو به پا کرده چه غوغایی دل او عجب از من عجب از روزگارم چه دردی میکشد حالم چه حالی دارد احوالم
-
توخوبی و پاک
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 13:01
توخوبی وپاک برای همه ناب حلال مشکل طبیب مرداب مرحم هر زخم شفای هر درد پس من چه سهم من کجاست بگو چرا دلم رهاست سهم دل شکسته جواب اشکهای ریخته این اندوه سینه بگو از کجاست کینه تو خوبی وپاک برای همه ناب سرشاری وزلال زهرسوالی جواب زندگی برایت حلال پس سهم من کجاست بگو چرا همه چیز بی صفاست جواب حرمت شکسته برای این دل خسته...