قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

هوالعظیم...

 

 

 

العظیم یکی از نام های زیبای خداست...



《العظیم دلالت بر بزرگی و قدرت دارد

یعنی  خداوند برتر از آن است که عقول آن را درک کنند

عقل ها به کنه ذات مقدسش احاطه نمی یابد...



إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اِعْتَصَمُوا بِاللّٰهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّٰهِ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً  ﴿۱۴۶﴾نسا

 مگر کسانى که توبه کردند و[عمل خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسک جستند و دین خود را براى خدا خالص گردانیدند که [در نتیجه ] آنان با مؤمنان خواهند بود، و به زودى خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهیم داد


 می خواهم از خدایی بگویم که خدایی را خوب می داند و بر منو جهانیان خدایی می کند...

همان خدایی که یگانه و یکتا و تک و واحد است.

همان خدایی که برآورنده ی نیاز تمام نیازمندان است

همان خدایی که حیات کامل دارد و مرگ و نیستی بر او راهی ندارد

همان خدایی که با علم و رعایت و درایت و عنایت و حمایت به تدبیر امور دنیا و اخرت می پردازد

همان خدایی که اینجا هست و انجا هست و همه جا هست .هر چه در زمین  و در زمان هست.هر چه در آسمان و کهکشان هست.همه ملک اوست و در زیر قدرت و قهر او قرار دارد

همان خدایی که آنقدر با عظمت وبا جلال و کبریاست که هیچ کسی به خود جرات نمی دهد نزد او شفیع احدی شود مگر فقط با اجازه ی الله متعال...

می خواهم بدون قلم بنویسم اینهمه جلال و کبریا را...

می خواهم بدون صدا فریاد بزنم این فضیلت و برتری را...

می خواهم از خدایی بگویم که خدای من است.بزرگ من است.فرمانروای من است و چه زیبا فرمانروایی میکند

همان خدایی که علم و آگاهیش به تمام کائنات محیط است و هر آنچه در دنیا قرار دارد و هر آنچه در آخرت ...هر چه آشکار است و هر چه پنهان 

همه برایش واضح و قابل مشاهده است

همان خدایی که عرش ملکوتیش بس فراخ و گسترده و وسیع است که آسمانها و زمین  را فرا میگیرد. و حفظ و نگهداری هر دو جهان برایش سنگین نیست و او را درمانده و ناتوان نمی کند

همان خدایی که کسی مجبور نمی شود به او ایمان بیاورد بلکه با شنیدن صفاتش همگی شیفته ی او میشوند و همه از شیدایی رو بسوی او می اورند...

همان خدایی که هر کس به او توکل کند می دانم که به محکم ترین و قوی ترین وسیله دست آویخته و دیگر نیازی به هیچ کس ندارد

من از خدایی میگویم که خدای من است

و با افتخار سرود زیبای الوهیتش را می سرایم و بر نقش جهان فریادی میکشم به رنگ همه ی خوبی های خدای خودم...

آن خدایی که یار و یاور و حامی مومنان است.

آن خدایی که ناجی ما از تاریکی کفر و گمراهی است

آن خدایی که صدایم را می شنود و از ندای درونم آگاه است...

خداوندا با تمام تار و پودم

با تمام واژه به واژه ی غزلهایم

با تمام فریاد و صدای درونم

می خواهم بگویم می ستایمت .آنقدر می ستایمت تا تمام واژه هایم سر به سجده ی تو برند


بانوی قلم

لطیفه فاضلی

اسماءالحسنی العلی...

مناجات هوالعلی...

《العلی یکی از نام های زیبای الله متعال .یعنی وجودی که مراتب بزرگی او ذوق تصور است》


کریما پادشاها.ای بخشنده ی دستگیر.ای که خطاها را میبخشی و ای پوزش پذیر

من چه خوب می دانم آنگه که از درت سر بگیرم.به هر دری هم بزنم عزت نگیرم...

یاالله...

بلند مرتبگی و منزلت و ارتفاع نا محدود دانش تو از شرف و از ذات ازلی و ابدی توست...

ذات تو قابل درک نیست و صفات تو غیر قابل وصف...

وا حیرتا...تو کیستی که پادشاهان و گردنکشان پیش درگاه تو سر فرو برند بر زمین 

سجده و کرنش کنند.بر تو ای خدای والتین...

عقل ها همه حیران تو هستند و عظمت تو یارای درک نیست.

تو آنقدر حلیم و بردباری که خشم نمیگیری.

اگر با پدر هر که در بیفتد و سر جدال بگیرد کسی...

پدر هم خشمگین می شود بسی...

وگر زمادر بگویی یک کلام تند.

به آن مهر زبانزدش او هم بگیرد خوی تند.

اگر بر رفیقان نباشی به هر دم در اختیار.

رفیق هم بیگانه می شود در روزگار.

ولی ای خداوند سبحان...

تو نمی بندی درهای رحمتت را.هر چه باشد.گر که ببینی عصیان.

بسی گنه میبینی و به حلمت می پوشانی این اسرارها...

در پس پرده تو چه عمل ها میبینی و پرده بر نمی داری از رازها

کریما...

تو آنقدر اعلی و بزرگی که بر کارهای انجام نگرفته علمت بصیر است و بر رازهای هنوز ناگفته لطفت خبیر...

خداوندا...

تسبیح گویانه در جستجوی توام یارا و تعظیم کنان در قبال ذات مطلق تو سر به سجده می گذارم...

اما هیچ کدام تاثیری بر تو  وعظمت تو ندارد یارب.

تو خود از ذات ازلی بزرگ بوده ایی و هستی...

از اکنون غبطه دارم بر اویی که برای تو عزیز باشد...

از مشرق به مغرب تو ای والا چه آگاهی.که باز میکنی زگیتی هر بسته راهی...

به امرت به یک آن وجود می دهی هر عدم.

به مهرت محیا میکنی رزق و روزی زهر دم

جهان سر به سجده نهد بر الوهیتت ای خدا..

بشر چه فرو مانده ازنطق ربوبیتت ای خدا..

خداوندگارا.هیچ کس نیافته ماورای جلالت

به هر دری که میزنم.ندیدم منتهای جمالت

یکی دیده هایش زسوی تو شده خیس

آن یکی راه نمی یابد از تو به خویش

یکی تامل می کند در نام تو

یکی زینت می دهد آیینه ی دل به قرآن تو

و اینگونه به تدریج کمی از صفات تو حاصل کنند...

لیک یارای شناخت حقیقت و حقانیت تو نیست کسی

تو را هیچ کس نمی داند و تورا فقط خود

دانی بسی...

ای خداوند کارساز و ای حکیم و دانای راز

من به ذات تو عاجز از خدمت توام

وبه عقل خود ناقص از شناخت تو...

حتی خود را ندانم تو دانی مرا و بس...


بانوی قلم

لطیفه فاضلی

93/10/21