قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

خزان...

چه زود خزان گرفت 

وچه ارام نسیم پاییزی 

میهمان دل شد 

وچه اندک بهاری بود 

بابودنت دشت دلم 

گلزار بود و 

با رفتنت 

خزان گرفته در دلم 

خزان دلم بهاری شد با تو 

افسوس.... 

در اوج طراوت 

نسیم پاییزی وزیدن گرفت 

 

مادر...

سلام بر تو ای گجینه ی مهر 

سلام بر تو ای شکفته در دل 

تو که همچو نوری تابیدی 

در ان شب سیاه وتاریکی 

تحمل کردی رنج وعذابم را 

به جان خریدی درد دلم را 

در روزگار سخت وظلمانی 

زندگی را به من فهماندی 

تو که شب وروز بر سر بالینم نشستی 

محبتت را ذره ایی دریغ نکردی 

خود محبت خواندی  

ومحبت نثارم کردی 

چه سختی ها کشیدی و تحمل کردی 

تا که مرا به فرداها سپردی  

خدا میداند درد دلت را 

که من عاجزم از وصف دلها 

فقط میدانم که در چشمان زیبایت 

نیست جز درد دلهایت 

تو که مهربان بودی و اینگونه سزاوارت نبود 

تو که بهترین بودی واینگونه در انجامت نبود 

مادرم.گوهر من 

اینگونه سزاوارت نبود

فاطی جووووووووون

ارام بمان

ارام بگیر

ارام تر از رام

که میخواهم من ار تو

از این یار خدایی

چه سازها و نوازها وصدایی

فرا دادم.رها کردم به اسمان

تو ارامم.بگیر ارام.بگیر ارام

وچشمانت ببند ارام

غم دنیا نگیرد  رام

تو ارامم بگیر ارام

به تو میگویم دختر دایی

تو اخرین لحظه ی وداعت

بازم تو اغوشم بودی

مثل شب وروزایی که

بازم تو پیش من بودی

چه دور بودی چه نزدیک

چه بیمار و چه بیدار

تو اخرین لحظه وداعت

بازم تو اغوشم بودی