قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید
قلم رسالتی است بر بشر

قلم رسالتی است بر بشر

قلم سرانجام ها را به رشته ی تحریر در می آورد.همانطور که تاریخ را به ما منتقل کرد.و آنگونه که خدای حنان سوگندش را در سوره ی نون والقلم یاد کرد.قلم و رسالتی که قلم بر عهده دارد ارزشمند است.واکنون قلم در دست بانویی است که می خواهد رسالتش را بسراید

یک اشتباه...

 

زندگی را به تو فهماندم

مهربانی اموختمت 

همزبانی اموختمت 

تو نثار دیگری کردی 

عاشقانه زیستن اموختمت 

دل ربایی به تن اموختمت 

تو نثار دیگری کردی 

عطوفت را یاد دادم 

زانکه محبت را بر باد دادم 

زانسانیت خود اموختمت 

زاحسانیت اموختمت 

تو نثار دیگری کردی 

شیرینی رو به کامت دادم 

مهر رو به یادت دادم 

تو تلخی به نشانم دادی 

تلخی رو به کامم دادی 

دیدگانم را باختم 

شکستهایم را یافتم 

 

 از:من ودفترم

نظرات 24 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ http://biryalniz.blogfa.com

الهی
می دانم که می دانی !
اما دوست دارم برایت بگویم .
دلم می خواهد با تو سخن بگویم .
می دانم که می دانی چه می خواهم بگویم هر چند خود نمی دانم
می خواهم با تو از تو بگویم .
از بزرگیت از اینهمه لطف وکرمت از عشقت



سلام
ممنونم عزیزم لطف داری
تو هم خیلی زیبا نوشتی
چشم چرا ک نه.منو بااسم وبم بلینک و بگو باچه اسمی بلینکمت

safa lalezar پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.lalezar800.blogfa.com

من در این نقطه دور
در بلا تکلیفی
در کش و قوسی خیالی جانکاه
به افق چشم بدوزم تا کی؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
می روم در پی تو
سالها آمد و رفت
بارها من دیدم
کوچ مرغان غزل خوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو ز دل کوچ نکرد.

[ بدون نام ] جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ

زندگی رو همین تلخیها میسازه و ادم با همین شکستن ها و بخشیدن هاست که بزرگ میشه همیشه انسان باش و به همه موجودات عشق بورز

یه زن جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ب.ظ http://1-zan.blogsky.com/

سلام
با افتخار آدرستون رو لینک کردم.

یه زن جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ http://1-zan.blogsky.com/

سلام دوباره
چه دردناک... تو نثار دیگری کردی هر آنچه من در اخلاص گذاشتمت...

رضا جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دخرت به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم

حرف دل جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ب.ظ

خیلی قشنگه

بهار کودکی جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ http://www.3vom50.blogfa.com

خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود...
پدر می‌شود یتیمان را و مادر
برادر می‌شود محتاجان برادری را
همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را
طفل می‌شود عقیمان را
امید می‌شود ناامیدان را
راه می‌شود گمگشتگان را
نور می‌شود در تاریکی ماندگان را
شمشیر می‌شود رزمندگان را
عصا می‌شود پیران را
عشق می‌شود محتاجان به عشق را
خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...
به شرط اعتقاد،به شرط پاکی دل،به شرططهارت روح،به شرط پرهیراز معامله باابلیس
بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند
در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند
و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...
مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود ...؟


سلام دوست گرامی
سپاسگزارم از حضورتون در وبلاگ بهار کودکی

رضا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام

خوبی؟
به به کوبیده و کشک و بادمجون
مدتیه کشک و بادمجون درست نکردم
چون معده ام ناراحته نمیتونم زیاد بخورم
هم کشک و هم بادمجون اذیتم میکنه.

رضا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com

ﺩﺭﺩ ﺩﻝ یک ﻣﺮﺩ ﻣﺘﺎﻫﻞ


من از آن روز که شوهر شده ام
از گدا نیز گداتر شده ام
عاقلی بودم و مجنون گشتم
غنچه ای بودم و پرپر شده ام،
بس که رقصانده مرا خانم من
ناخودآگاه چو عنتر شده ام
هم به بقال گذر مقروضم
هم بدهکار به مسگرشده ام
ظاهرا" شوهر خانم هستم
باطنا" کلفت و نوکر شده ام
دور از جان شماشب همه شب
اشک ریزم که چرا''نر''شده ام
هستیم درره زن رفته به باد
ایهاالناس عجب خرشده ام

باشماق شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

کاشک می شد
از این اشتباهات بار ها بارها کرد
چون این اشتباهات لذتش از نبودش بیشتر است

فریناز شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چقدر درد داره...
مهر را به یادت دادم
تو تلخی نشانم دادی...


چقدر دلمون نمی خواد هیچ وقت مخاطب این حرفا باشیم... قدرنشناسی... نمی دونم شایدم حتی بشه اسمای دیگه ای براش پیدا کرد
حس می کنم بی رحمی هم خوبه

سلام ستاره جون
شرمنده چند وقته زیاد نمی رسم جایی برم تا ایشالله آخرای بهمن که سرم خلوت تر شد.
خوش اومدی دوست خوبم

اشتباه نیست...
شاید اینم بخشی از قانون زندگیه
شاید

نیلو.. شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:26 ب.ظ http://niloofar-yeganeh.blogfa.com

مات شده ام این روزها..
لال شده ام این روزها...
انگار صدای احساسم را فقط صفحه کیبوردم میشنود...

زهرا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ب.ظ http://lodger.blogfa.com

نمی دانم
چرا امشب واژه هایم
خیس شده اند . . .
مثل ِ آسمانی که امشب
می بارد ...
و اینک باران
بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم
می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد ...
تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی
گذر کنم...

زهرا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://lodger.blogfa.com

سلام
ممنونم دوست عزیز از حضورت .....
با افتخار لینک شدی

قربونت.شما هم به نام زهرا جونم لینکتون کردم.اگه میخواین چیزی دیگه بذارم یه کامنت برام بذار عزیزم.چی بنامم.
هر چی میام وبت کامنت بذارم.عدد پایین که باید تایب بشه نمیاد کامنتا نمیرسه بهت جیگر

رضا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com


تـوصیـه هایی برای زوج های تـازه کـار


- به‌یاد خدا باشید و از او کمک بخواهید. با یاد خدا، دل‌ها آرام می‌گیرد و مطمئن باشید خداوند به شما کمک خواهد کرد.

- هدفی مشترک را در نظر بگیرید. با هم‌فکری برای خود و همسرتان، هدف مشترکی داشته باشید و برای رسیدن به آن، یکدیگر را کمک کنید.

- خودخواه و خودرأی نباشید تا بتوانید لذت‌های معنوی را درک کنید.

- عیب‌های خود را ببینید. فقط به‌دنبال عیب‌جویی از همسرتان نباشید، عیوب خود را نیز رفع کنید.

- اهل عمل و مسئولیت‌پذیر باشید. به‌جای توقع‌داشتن از دیگران، به فکر انجام مسۆولیت‌ها و وظایف خود باشید.

- هرگز دشنام ندهید و جدال نکنید. بحث و جدل، تش کینه را در دل شعله‌ور ساخته و حرمت میان زن و شوهر را خدشه‌دار می‌کند.

- عاشقانه زندگی کنید. برای رسیدن به عشق، از انجام هیچ‌کاری کوتاهی نکنید.

- معناجو باشید. حساسیت‌های رفتاری همسرتان را بشناسید تا موجب بروز اختلال در روابط‌تان نشود.

- تا جایی‌که می‌توانید، با یکدیگر غذا بخورید. جمع‌شدن افراد خانواده دور میز یا سفره‌ی غذا، موجب افزایش روابط عاطفی و احساس نزدیکی بیش‌تر آنان خواهد شد.

- به یکدیگر هدیه دهید. به همسرتان هدیه بدهید چون نشان‌می‌دهد به او توجه دارید.

- خوش اخلاق باشید. - بی‌ریا و صادق باشید. اگر با اطرافیان خود صادقانه برخورد کنید، علاوه‌بر راحتی خودتان، آنان هم شما را آسان‌تر می‌پذیرند.

- به‌عهد خود وفا کنید. اگر قولی به همسرتان می‌دهید، تمام تلاش خود را برای عمل‌کردن به آن، به‌کار گیرید.

- خانواده‌گرا باشید. همیشه برای خانواده‌تان اعتبار قائل شوید و به ‌رشد و پیشرفت هم کمک کنید.

- عذرخواه باشید و خود نیز عذر دیگران را بپذیرید.

- رازدار باشید. هم اسرار همسرتان را نزد دیگران و هم اسرار دیگران را نزد همسرتان فاش نکنید.

- به خلوت یکدیگر احترام بگذارید. گاهی‌اوقات افراد نیاز دارند با خود خلوت و تفکر کنند؛ در این‌صورت، آرامش همسرتان را به‌هم نزنید.

بهار کودکی یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ http://www.3vom50.blogfa.com

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد . . .

maryam یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ http://biryalniz.blogfa.com

شنیده ام نقاش شده ای



کاش برای من هم نقاشی می کشیدی



نم نم باران را



تا بلکه شوره زار ترک خورده ی دلتنگی ام



جانی می گرفت



و یا ای کاش فرشی از جنس آرامش



تا به روی آن به انتظار تو بنشینم.



عزیزم منمبا افتخار لینکت کردم

maryam یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://biryalniz.blogfa.com

شنیده ام نقاش شده ای



کاش برای من هم نقاشی می کشیدی



نم نم باران را



تا بلکه شوره زار ترک خورده ی دلتنگی ام



جانی می گرفت



و یا ای کاش فرشی از جنس آرامش



تا به روی آن به انتظار تو بنشینم.

رضا دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com



مراتب ایمان
روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه بودند.
یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا که میرود مردم او را "پدر" خطاب میکنند.

مرد دوم گفت : من هم پسری دارم که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند " سرورم"!

مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است و وقتی وارد جایی میشود مردم او را "عالیجناب" صدا میکنند.

مرد چهارم گفت : پسر من پاپ است و وقتی جایی میرود او را "قدیس بزرگ" خطاب میکنند!

زن حاضر در جمع نگاهی به مردان کرد و گفت : من یک دختر دارم. 178 سانت قدش است
بسیار خوش هیکل ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهای بلوند و چشمهای روشن.
وقتی وارد جایی میشود همه میگویند : " خدای من ! "

مستانه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://varesh67.blogfa.com/

شعر می گویم و باران می نوشم

تو آنقدر دوری

که شعرهایم پناهم می دهند

پشت شانه هایشان

تا سردم نشود

و غصه نخورم

از تنهایی...

نیلو.. سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ http://niloofar-yeganeh.blogfa.com

انان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند

را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند

سلام... آپم و منتظر حضور پرمهر شما[گل]

maryam سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ http://biryalniz.blogfa.com

ای احمدیان به نام احمد صلوات
هردم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرور است
پیوسته بگوتو بر محمد صلوات

میلاد دو نور مبارک[گل]


ممنونم دوست من
منم چندروز پیش همین مشکلو داشتم
بازم بیا

رضا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ب.ظ http://na-bakhshoode2.blogfa.com



هرگز نمی شد باورم، این برف پیری بـر سـرم، سنگین نشیند چنین
من بودم و دل بود و می، آواز من آوای نی، هر گوشه می زد طنین

اکنون منم حیران، زعمر رفته سرگردان، ای خـدای من
بـا ایـن تـن خسته، هـزاران نـاله بنـشسته، در صدای من

ای عشق نا فرجام مـن رفتی کجا ای آرزوی خـــام من رفتی کجا
آن دوره آشــفــتـگی هـای تو کـو ای عـمـر نـا آرام من رفتی کجا

تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر کـه دل خـسـته مـن درآمـد از ســیـنـه بـه در
تو ســبـک بالـی و من اسـیـر بشـکسـته پرم تو پـر از شوری و من ز عـالمی خسته ترم
تو بخـوان، تـو بخوان، به گـوش اهل جهان کـه خـبـر شــود از، شـــتــاب ایــن کـاروان

رحیم معینی کرمانشاهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد