-
لحظه ی پنهان...
شنبه 16 دیماه سال 1391 12:53
لحظه ای که جان پنهان شد وناپدید غنچه های یاس در من دمید در خیالات مبهم من رسید عشق یعنی همه شد تباه عشق یعنی همه شد فنا عشق یعنی سوختن وساختن عشق یعنی بر همه کس تاختن از:من ودفترم
-
از دکتر شریعتی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 11:34
-
گفتم شاید....
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 11:07
گفتم شاید دل از غم ازاد شده گفتم که شاید غصه ها سر امده گفتم که بسته شد دل ز درد و غمها گفتم باز شده شاید همه درها گفتم شاید اشیانه ی غم ویران شود در دل من گفتم شاید درخت مهر لانه کرده در این دل تنهای خسته وشکسته گفتم شاید دیگر بر این دل غمی نیست دلم دیگر شاید همیشه اسمانیست گفتم که دیگر تمام شد تمام شاید که غمها...
-
غم جدایی...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 19:32
غم جدایی تو برایم خیلی سنگینه مثل کوهی میمونه که رو دلم نشسته وقتی در یادتم.به یاد با تو بودنها دریای اشک زچشمم مثل سیلی میمونه دلم به راهی افتاد شدم دلداده ی تو شدم سر گشته ی تو شدی دل بر ده ی من شدی گم گشته ی من
-
وقتی تو هستی...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 19:28
وقتی تو هستی خونه میشه چراغان در کلبه ی دل جشنی هزاران یاد تو در دل طوفان به پا میکنه طوفانی از عشق... طوفانی از مهر
-
یک لیوان برای من....یکی برای او.....
شنبه 9 دیماه سال 1391 16:17
به هر جا می نگرم پیدایت نمیکنم.دلم بد جوری برایت تنگ شده.هر روز.هر شب.هر گاه وبیگاه.تنهایم وتنها.هیشه یک صندلی.یک بشقاب .یک قاشق وچنگال.اما امروز چرا دو لیوان؟لبخند تلخی بر لبانم نشست وقتی دیدم برایت لیوانی.کنار لیوان خودم گذاشتم.شایدم تو هستی که وجودم حضورت را اینگونه احساس کرد.کاش میشد یک دل سیر نگاهت کنم.کاش بودی...
-
خوشا به حالت اسمون...
شنبه 9 دیماه سال 1391 09:52
خوشا به حالت اسمون تو اسمونا می پری گرد زمین رو نبین تواسمونی...نه زمین پاک وزلالی اون بالا خبر نداری از زمین تو صاف وپاک وبالایی نه دود ونه غباری نه رنج وغصه وغم نداشت دل تو ماتم خوشا به حالت اسمون ساکت وخاموش میمونی ساده واروم مینشونی بارون رحمت خودت روی زمین سیاه من سیاه زغصه ها شدم سیاه زکینه ها شدم محکوم به شکستن...
-
پسر من...
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 09:30
پسر من همچو گلی زیباست صورتی دارد همچو دریاهاست وقتی میخندد.میشود زیبا همچو ان دریا.... وقتی می گرید... میشود تاریک.همچو ان شبها چه چهی که میخواند همچو بلبل میماند دستهای کوچکش را میبرد بالا می زند صدا ..... بیا بابا..... بیا بابا..... از:من ودفترم
-
دلم میخواد برگردم...
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 12:50
دلم میخواد برگردم به رویدر قدیمم به صلح وصفای قدیمی به ان کشیده سختی به زیر برف وباران تحمل هزاران به ان محکم ودلیر به ان رخ اهنین دلم میخواد برگردم به ان همیشه بالا به ان جای باصفا به سوی ان تپه ها به پستی وبلندی به ان رخ دل انگیز به ان نسیم شب خیز به پرواز پرنده به خورشید تابنده به قامت نخل رعنا به ان بلند بالا دلم...
-
ای کاش می شد رفت...
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 11:09
ای کاش میشد رفت به سوی ان بلندیها به اوج اسمانها به عرش ان سپیدی کنار ان رویدری که شهر ان فرشته هاست که سرزمین ستاره ها ست ای کاش میشد رفت به اسمان ابی به ان صبح پگاهی به ان نور خدایی به ان نسیم باران به ان عطر گل افشان به ان صفای سینه به ان دل بی کینه ای کاش میشد رفت به سوی ان بهاران به نخل وبوی باران به بوی عطر گلها...
-
در حسرت یک لبخند...
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 15:17
بس به انتظار نشستم بس چشم به راه ماندم در حسرت یک لبخند انقدر خواندم من انقدر ماندم من در حسرت یک لبخند اشکها شد جاری دردها بود وخاری در حسرت یک لبخند بیدار بودم اما ... بیزار بودم از دنیا هستی ام بر باد شد خوشبختی ام... در خاک شد در حسرت یک لبخند دل وجانم سوخته در ان اتشی برافروخته در حسرت یک لبخند از:من ودفترم
-
سلام بر تو ای پاک مطلق...
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 13:48
سلام برتو ای پاک مطلق سلام برتو که شدی مشعل فروزان وجودم سلام برتو که شدی چراغ روشنایی کلبه ی قلبم سلام بر تو ای عشق وای همه وفا سلام بر توای پاک وای همه صفا بتابان بر وجودم نور عشقت بتابان بتابان بتابان از:من ودفترم
-
محبوب....
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:40
تو ماه منی .نور منی .عشق منی همدم اسرار منی شمع شب تار منی تو غنچه ای شکفته ای نشسته برجان منی همچو ماهی چون ستاره چون بارانی که میباره تو نوری از خدایی در اسمان ابی... در اسمان قلبم ... درمانی برای دردم طبیبی تو.شفیقی تو حبیبی تو. برای من عزیزی تو از:من ودفترم
-
غرور......
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 13:36
هیچ وقت تامل کرده ای؟ هیچ وقت به این اندیشیده ای؟ آیا به خود گفته ای؟ شیطان هم فرشته بود!!! اما به خاطر غرورش.به خاطر برتر بینی اش. که نخواست بر آدم سجده کند . به چنان سرنوشت شومی دچار شد... چه سرنوشتی!!! یک عمر دویدن به دنبال گناه!!! به دنبال شریک جرم.... ای انسان تو چرا؟؟؟ تو چرا؟؟؟ از:من ودفترم
-
فقط دل به توبستم........
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 08:10
از:من ودفترم
-
رویدر من..........
شنبه 25 آذرماه سال 1391 10:53
رویدرم زیبا تویی رویا تویی عشق ونفس دلها تویی راز تویی نور تویی سر به اسرار تویی نور به انوار تویی از:من ودفترم
-
خدای خودم....
شنبه 25 آذرماه سال 1391 10:23
خدای من...قدرتی بر من عطا فرما تا بایستم جلوی همه ی انهایی که باید باایستم...... خدای خوب خودم...بارها از نگاهت دیدم که تو بیشتر از خودم مرا دوست داری ال هََِ من...فقط تو این عشق را لایقی ومن در نهان دیدم که جویای تو َام بار الها... ندانستم.نفهم یدم.نمی گف تم اما تار وپودم فری اد میزد توکلت وعلی الله...
-
ابوظبی................
جمعه 24 آذرماه سال 1391 10:42
ابوظبی شهر ودیار غربت ای سرزمین لعبت تو پاک وبا سخاوت ای سرزمین نجابت تو با انهمه.نظامت ای سرزمین قامت با لطف ان حلاوت شیفته زروی ماهت شهر ودیار غربت با من بگو به صحبت مسافری ازایران میپذیری زیارت ما میهمان تو هستیم برات داریم شفاعت به روزهای اخر زدل کنیم وداعت سپاس خود گوییم زشکر ولطف نعمت تو پاک با سخاوت ای سرزمین...
-
بی تو.......................
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 13:09
بی تو غمگینم بی تو پژمرده. نوعروسم اما. خیلی افسرده. بی تو دنیای من. تنگ وتاریکه.. کلبه ی قلبلم.. خیلی غمگینه.. بی تو لبخندم.. تلخ وبی رنگه.. با تو آوازم.. پر از آهنگه. با تو بهار بودم. بی تو خزان گرفته. با تو شاداب بودم. بی اندوه دارم. بی تو اندوه دارم. از:من ودفترم
-
وای دنیا چی میخوای بگی...............
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:03
تو هرکاری هم بکنی اخرش همونه................ دنیا میخوای چی بگی.میخوای چکار کنی................ ظرف لیاقتا خالی شده.ترازوی معرفتا سبک شده............ تو هر کاری هم بکنی اخرش همونه............... خودتو اذیت میکنی.عذاب میدی.همش برا این.برا اون................ هزار بار شکستی وصدای شکستنت رو شنیدم............... ولی باز...
-
می خواهم پرواز کنم...
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 07:52
میخواهم پرواز کنم...به سوی اسمانها... به ان دور دستها...به ان بالا بلندیها... ولی اینبار نمی خواهم...نمی خواهم به تنهایی... نمی خواهم به بی کسی...می خواهم با یار روم... همراه ان همره شوم...به دور از قص ر تنهایی... به دور از کاخ بی کسی...فارغ از اندوه ودرد... فارغ از انبوهِ اشک...میخواهیم پرواز کنیم... به سوی کلبه ی...
-
غم جدایی تو...
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 10:42
غم جدایی تو.شکست قلبم را.... دلم شد همچو دریا.وچشمم ساحل غمها.... چگونه باورم شود.دلم شد پر زمهرت.... چگونه باورم شود.شدی شمع وجودم.... ایا تو باور میکنی برایم مثل ماهی؟؟؟ مثل اسمان ابی.مثل شقایق.... غم جدایی تو .برایم خیلی سنگینه.... بدون تو در اینجا میگیره دل هِ ......... ... وقتی تو رفتی.من می مون مو تنهایی.......
-
میخوام از بارون دیروز بگم...
جمعه 17 آذرماه سال 1391 10:22
دلم میخواد اینقد بگم. که حال وهوای دیروز خودشو د اد بزنه... اما واژه هام نمیان..احساسم قفل کرده.بس که دیرو ز قشنگ بود ... اما جای خالی خیلی ها. که نمیتونستن اون بارون رو ببینن... چشمای منو بارونی کرد .وقتی اونجوری به اون سرع ت بارون خودشو به زمین میکوبید... گفتم ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا......
-
فصل برونگ
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 17:54
قبل از هر چیز باید بگم.به رسم عادت اسم تمام دلنوشته های خودمو میذارم شعر .پس قبل اینکه بازم بگم شعرام . ..میگم نوشته های من شعر نیستن.نه وزن دارن نه قافیه.نه آ هنگ و نه حاشیه... اما چون تو گفتن هر کدومشون خاطراتی نهفته.برای خودم با ارزشن.برا همین میگم شعرام...در حالیکه میدونم .فقط حرفای تنهاییه ..سخنان یه دله...که از...
-
شسته باران چشمهایم را...
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 08:57
شسته باران چشمهایم را... سکوت مرگبار دردهایم را... کنم احساس تو را من... از دل وجان... شناسد دیدگانم رنگ بویت را... پس از باران شدم عاشق ... به عطر وشهد باران در مصفای طبیعت... چه زیبا خواند ان بلبل... که خواند شعر باران ... شعر گل. سودای سنبل... از:من ودفترم
-
چرا من ودفترم؟؟؟؟
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 22:45
میگن چرا من ودفترم؟؟؟ چرا اینو اسم گذاشتی؟؟؟ من ودفترمم عالمی داریم... دنیایی داریم... زیبا....رویا.... بی همتا.... تعداد من ودفترام خیلی زیادن ... به اندازه ی هر برگ عمرم نوشتمو گذاشتم... ایننننننننننقد نوشتنو دوس دارم... ایننننننننننقد دفترمو دوس دارم...که نگو... تو دفترم فقط منم..خود خودمم..تک وتنها.. خالق هر سخن....
-
مدرسه ی وبلاگها...وکلاس درسم...
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 22:17
تو همین چند روزه که اومدم... عاشق دنیای وبلاگ ه ا شدم... هر صفحه به صفحه وبی که باز میکنم... هزاران درس یاد میگیرم... این فضای مجازی از حقیقتها .خیلی حقیقی تره... زیباییش رو میگم.صفا ویکرنگیش رو میگم... با اینکه از کلاس درس ومدرسه فاصله گرفتیم... کنون باز هربار به مدرسه وبها میرویم... درسها میاموزیم.درس اخلاق...
-
باران
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 08:35
ا ی اسمان ابی... ای صاف وای ب هاری... باریدنت چه زیباست... چون قطره های دریاست... چون ان نسیم شب خیز... چون پرواز پروانه... چون مهتاب لغزنده... چون دریای بیکران... ای آس مان آبی... همچون چشم بارانی... ببار بر روی دنیا... ببار بر روی کوه ها ... از:من ودفترم
-
رویدرم بارانت را دوست دارم
شنبه 11 آذرماه سال 1391 21:07
رویدر شسته وباران خورده ی من شسته بارانت را دوست دارم زیبای هستی... اسمان نیلگون وقشنگت را ابرای سپید والماسیت را ودرختان نخل سر به فلک ک شیده ات را دوست میدارم... تو که شسته باران شده ایی شسته زغم واندوه یاران شده ایی خورشیدت انگار نور بیشتر دارد بارانت رویدر من رحمت دارد... نویسنده <من ودفترم>
-
یاد تو
شنبه 11 آذرماه سال 1391 20:39